آقا ارشیاآقا ارشیا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
اجی پانیااجی پانیا، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره
بابابابا، تا این لحظه: 45 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره
آجی زهراآجی زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
محمد ماهانمحمد ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 6 سال و 26 روز سن داره
زبان اموزی پانیازبان اموزی پانیا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

ارشیا و پانیا گلای ناز مامان

اربعین ۹۵

  سلام گل پسرم. دیشب بابا شب کار بود و دایی محمد اومد پیشمون. صبح زود می خواستم با دایی محمد بریم خونه بابابزرگ که عمو یحیی زنگ زد که میاد دنبالمون. دایی محمد رفت و بعدش ما با عمو رفتیم خونه بابابزرگ. عمه زینب اینا هم اونجا بودن. عمو سالار هم همزمان با ما رسید اونجا. بعدش عمو داریوش و کسری و کورش هم اومدن‌ بعدش عمو جهانگیر و زن عمو منیژه.  با امیر علی و کسری و کورش حسابی بازی کرد و البته مطابق همیشه کسری هم کلی اذیتت کرد. تا ساعت ۳ اونجا بودیم و بعدش اومدیم خونه. تو ماشین شما گفتی واسه کاردستی فردام سنگ می خوام. پس رفتیم کنار ریل راه اهن بابا برات سنگ جمع کرد. بابا امشب هم شب کاره و دایی محمود میاد پیشمون. ...
30 آبان 1395