آقا ارشیاآقا ارشیا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره
اجی پانیااجی پانیا، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره
بابابابا، تا این لحظه: 45 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
آجی زهراآجی زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره
محمد ماهانمحمد ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 6 سال و 30 روز سن داره
زبان اموزی پانیازبان اموزی پانیا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

ارشیا و پانیا گلای ناز مامان

ده ساله که با تو نفس می کشم

پسر عزیزم تولدت مبارک. امسال که به یمن وجود کرونا نشد برات کیک بگیریم و تو قرنطینگی تنها بودیم. فقط بسنده کردیم به چند تا عکس! البته دیشب هم بابا برامون کباب درست کرد و جوج زدید بر بدن!!!  امشب هم چهارشنبه سوریه و بابا سر کاره و ... آقا ارشیا تا این لحظه ده سال سن دارد. پانیا خانوم تا این لحظه ۴ سال و ۴ ماه و ۱۷ روز سن دارد. ...
27 اسفند 1398

خمیر بازی

  سر گرمی این روز هایت و دیروز بلاخره بعد چند ماه راضی شدی موهات رو کوتاه کنم!  خودت ذوق کردی گفتی موهام دیگه صاف شد فرفریهاش دیگه رفت! پانیا خانوم تا این لحظه ۴ سال و ۲ ماه و ۱۷ روز سن دارد. ...
27 دی 1398

سال نو میلادی

🎉🎄🎊🎄🎉🎄🎊🎄🎉 ❣باشد که  ❣تمام گل های سرخ ❣خوشبو باشند ❣دنیا روشن باشد  ❣و از تیرگی ها به دور  ❣و بچه ها لبخند بر لب داشته باشند ❣و تمام آرزوهایت به حقیقت بپیوندند 🎁🎄🎁🎄🎁🎄🎁🎄🎁 ❣سال نو میلادی ❣ ❣بر هموطنان مسیحی مبارک❣ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺🌺🌺 میلاد مظهر صبر و شکیبایی و تجسم عینی علم و عفاف حضرت زینب علیها السلام و روز پرستار مبارڪ... 🌺🌺🌺  و اما تولد نی نی وبلاگ انشالله سال های سال برقرار باشید.   ...
10 دی 1398

یلدای ۹۸ 🍉

  بوی یلدا را میشنوی؟ انتهای خیابان آذر... باز هم قرار عاشقانه پاییز و زمستان.. قراری طولانی به بلندای یک شب.. شب عشق بازی برگ و برف... پاییز چمدان به دست ایستاده! عزم رفتن دارد... آسمان بغض کرده و میبارد. خدا هم میداند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنیست... کاسه ای آب میریزم پشت پای پاییز... و... تمام میشود پاییز، ای آبستن روزهای عاشقی، رفتنت به خیر... سفرت بی خطر ⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄ یلدای امسال بابا عصر کار بود و ما هم اولش قرار بود بمونیم خونه ولی بعدش به اصرار ارشیا راهی خونه باباجون شدیم. و چون تاکسی گیرمون نیومد زنگ زدیم دایی محمود اومد دنبالمون.    ...
1 دی 1398

اولین برف امسال

سلام  این چند روز خیلی خیلی سرد بود. که دیشب بارندگی شد و یه مقدار برف بارید.  جمعه باز نرمه بودیم اونجا هم هوا خیلی سرد بود و ارشیا که از شب قبل کمی سرفه می کرد حسابی یخ کرد و همون جا تب و لرز کرد.  شب که اومدیم خونه از راه رفتن تو اشپزخونه و براش سوپ درست کردم. شنبه که از مدرسه اومد کلی حالش بد بود و سر درد داشت. بش مسکن دادم تا یکمی بهتر شد بتونه تکلیف هاشو بنویسه و امتحان فارسی فرداش رو بخونه. هر چی هم به دکترش زنگ زدم تا براش نوبت بگیرم کسی جواب نداد.  دیگه دیروز تونستم براش نوبت بگیرم و با بابا رفت. منم چون خودم هم یه مقدار سرماخورده بودم و ترسیدم پانیا یخ کنه دیگه نرفتم.  این روزا قیمت بنزین گرون شده ...
27 آبان 1398