سلام گل پسرم امروز عمو ایت اینا رفتن نرمه شما هم پشت سرشون کلی گریه کردی. بابا گفت بیا ببرمت مغازه آقای ایرجی تا واست خرید کنم. وقتی بابا داشت ماشین رو در می اورد گفت یه باره لباس بپوشین تا بریم پارک. به پارک که رسیدیم بابا گفت وسایل این پارک الان داغن بریم پارک دهاقان. اونجا که رسیدیم خیلی شلوغ بود. رفتیم پارک بروجن. ناهار رو اونجا خوردیم. اون هم کوبیده به دستور شما. بعد ناهار گفتیم تا اینجا که اومدیم یه باره بریم تا سیاه سرد. خلاصه ما به جای مغازه سر از سیاه سرد در اوردیم. که این شد یه روز به یاد موندنی واسه ما. ...