دخترکم دیروز حالش بدتر شد.مخصوصا دیشب که چه شب وحشتناکی رو گذروندیم! خیلی دخترکم اذیت شد و تب داشت. صبحی بابا از سر کار اومد و زنگ زدم مطب دکتر تا نوبت بگیرم ولی منشی گفت که صبح خیلی شلوغه و واسه ساعت ۵:۱۵ بهم نوبت داد. باباعصر کار بود و ظهر رفته بود سر کار پس با دایی محمود دخترکم رو بردم. راستی مامانی آش پخته بود و دایی واسمون اورد. اول یه کم آش دادم به دخترکم و بعد رفتیم. مطب چقدر شلوغ بود. امروز دخترکم بر خلاف همیشه که تا وارد اتاق دکتر می شدیم و شروع به گریه می کرد و وقتی از اتاق در می یومدیم اروم می شد امروز گریه چندانی کرد و اروم بود. آخه قبل ما یه دختر کوچولو نوبتش بود که کل زمان معاینه گریه کرد و من از فرصت استفاده کردم ...