ارشیا در گندم زار
دیروز صبح که بابا از سر کار اومد با ارشیا رفتن نرمه و امروز عصر اومدن. عمو ایت اینا هم دیروز رفته بودن نرمه و گویا رادمهر شبش حسابی گریه زاری کرده و نزاشته ملت بخوابن. ارشیا که اومد حسابی خسته بود و چشماش سرخ سرخ بود و گویا سرماخوردگی هم از زهرا واگیر کرده بود. به زور یه دوش گرفت و بعد شام سریع خوابش برد. ...