آقا ارشیاآقا ارشیا، تا این لحظه: 14 سال و 14 روز سن داره
اجی پانیااجی پانیا، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره
بابابابا، تا این لحظه: 45 سال و 12 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره
آجی زهراآجی زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
محمد ماهانمحمد ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 6 سال و 4 روز سن داره
زبان اموزی پانیازبان اموزی پانیا، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

ارشیا و پانیا گلای ناز مامان

داریم بر می گردیم خونه

  امروز دوباره مثل هفته پیش ارشیا با زن عمو رفت کلاس چرتکه و بعدش خودم با پانیا خانوم رفتیم دنبالش. وای که پانیا چقدر نق زد که خسته شدم. دلم درد گرفت. یکن بقلش کردم و ولی خوب..... برگشتنی چون ارشیا سوئیشرت شو مدرسه جا گذاشته بود اول رفتیم مدرسه و بعد اومدیم خونه.  چند روز پیش با پانیا رفتیم گل فروشی و یه گل قاشقی گرفتم. ارشیا می گفت چرا همش با پانیا می ری؟  امروز می خواستم موقع برگشت از کلاس چرتکه با ارشیا دوباره برم گل فروشی که ارشیا می گفت تکلیف های زبانم رو ننوشتم دیر می شه. دیگه منصرف شدیم و یک راست اومدیم خونه.    ...
30 فروردين 1398

سبزه ی عید

امروز صبح با پانیا رفتیم خیابون تا کتاب زبان های ارشیا رو بدم فنری کنن. موقع برگشت هم رفتیم گل فروشی و یه گل قاشقی گرفتم. یه گلدون هم گرفتم که سبزه عیدو یه سر و سامونی بش بدم. آخه احساس می کردم هسته پرتقال هایی که واسه عید سبز کرده بودم دیگه حسابی جاشون تنگ شده بود.  امروز بابا نرمه بود.  ...
24 فروردين 1398

شروع کلاس زبان

سلام گل پسرم امروز اولین جلسه کلاس زبان رو شروع کردی. امیدوارم موفق باشی جونم. از کلاس که اومدی اخم کرده بودی و حسابی سرخ شده بودی. حدس زدم یه چیزی ناراحتت کرده. بعد از پرسیدن چند تا سوال فنی فهمیدم چون معلم تون گفته سر کلاس لاتین حرف بزنید یکم ترسیده بودی که از پسش برنیای. ...
21 فروردين 1398

ثبت نام کلاس زبان

سلام خوشکلای مامان اول از همه از سرماخوردگی پانیا بگم که هنوز خوب نشده!!!! ۱۵ ام هم بردمش پیش دکتر شعاعی. آقای دکتر هم براش آزیترومایسین و کتوتیفن تجویز کردن. وقتی گفتم که شبا خور و خور می کنه؛ آقا دکتر گفتن شاید لوزه سوم داشته باشه و براش یه اسپری بینی تجویز کردن که تا یک ماه باید مصرف بشه. که اگه با این اسپری مشکل حل نشد بریم دنبال تشخیص لوزه سوم. اولش فکر میکردم که تشخیصش با یه معاینه ی ساده انجام می شه و چقدر شاکی شدم که آقای دکتر معاینه نکردن‌ ولی وقتی سرچ کردم دیدم نه بابا باید اندوسکوپی انجام بشه!!!!  انشالله که با همین اسپری حل بشه!!! و اما ارشیا: چند شب پیش همین طوری به سرم زد که برم سرچ کنم ببینم ثبت نام ...
19 فروردين 1398

سیزده بدر ۹۸

سلام گلای نازم امسال سیزده چون سرد بود و پانیا یه مقدار سرماخورده بود نرمه نرفتیم. امسال رفتیم سمت دهاقان. اول رفتیم بودگون چون اونجا خیلی سرد بود و فجیع باد می یومد اومدیم همون پارک دهاقان نشستیم. ارشیا تا این لحظه ۹ سال و ۱۷ روز سن دارد. پانیا تا این لحظه ۳ سال و ۵ ماه و ۳ روز سن دارد. الهی در این روز 13 بدر غماتون گره بخوره بهر چی شادیه درداتون گره بخوره  بهر چی سلامتیه و دلاتون گره بخوره  بهر چی خوبی و زیباییه 13بدر مبارک🌸🍃   ...
13 فروردين 1398
1021 16 11 ادامه مطلب

استارت عید دیدنی

سلام بلاخره استارت عید دیدنی ما هم زده شده. اونم چه استارتی!!! لباس پوشیدیم حاظر شدیم که راه بیافتیم زنگ زدیم  عمه زینت نبودن!!! عمه زینب نبودن!!! عمو یحیی هم نبودن!!! هیچی چون لباس پوشیده بودیم دیگه رفتیم یه چرخی تو خیابون زدیم که عمه زینب زنگ زد که اومدن خونه دیگه رفتیم عید دیدنی اونجا!!!   ...
7 فروردين 1398

این چند روز

سلام گلای نازم یک شنبه بابا عصر کار بود و بعد از رفتنش ما هم رفتیم خونه باباجون.  دو شنبه هم بابا از صبح تا عصر درگیر مراسم نوه های خاله ش بود و شب رفت سر کار. قبل از رفتنش عمه زهره اینا اومدن خونمون. سه شنبه هم بابا صبح با آنا رفتن خونه خالش تا ظهر و ظهر هم رفت سر کار تا چهار شنبه صبح. ما هم رفتیم خونه باباجون و شب هم اونجا موندیم.  این چند روزه حسابی بارندگی داشتیم و توی چند تا از شهرهای کشور سیل اومده مثل گلستان؛ شیراز؛ و خرم آباد
6 فروردين 1398

سومین روز عید

سلام گلای نازم امروز بابا دو شیفت سر کار بود از ۴ از صبح تا ۱ شب. امروز هم رفتیم خونه باباجون. عصری عمه زینب اینا اومدن اونجا و سر شب هم رفتیم خونه عمه من.    ...
3 فروردين 1398

دومین روز عید ۹۸

سلام گلای نازم امروز هم بابا روز کار بود و صبحی با دایی سعید رفتیم خونه باباجون.  قرار بود بابا اضافه کار وایسه و دیر بیاد ولی عصر که بش زنگ زدم گفت تو راه دارم میام. برای همین بدو بدو رفتیم خونه. بابا تازه از سر کار اومده بود که عمو جهان گیر اینا با بابابزرگ اومدن خونمون و قرار شد شام همگی بریم خونه بابابزرگ. عمه زهره هم اونجا بود. بعد شام عمو اینا رفتن بهارستان و ما هم اومدیم خونه.  آقا ارشیا تا این لحظه ۹ سال و ۶ روز سن دارد. پانیا خانوم تا این لحظه ۳ سال و ۴ ماه و ۲۳ روز سن دارد.  محمد ماهان تا این لحظه ۱ سال و ۲ ماه و ۱۶ روز سن دارد.  ...
2 فروردين 1398

اولین روز عید نوروز ۹۸

سلام سال نو رو به همه همراهان نی نی وبلاگیم تبریک می گم. امروز بابا روز کار بود ارشیا هم خونه باباجون بود. من و پانیا هم شال و کلاه کردیم رفتیم اونجا.  رفتیم خونه دایی سعید اینا واسه عید دیدنی.👇 رفتیم خونه مادربزرگ من. 👇 بابا ارش زود از سر کار اومد اومد خونه باباجون و بعدش رفتیم خونه بابا بزرگ. عمو داریوش و کورش و کسری اونجا بودن. اونا رفتن اصفهان و ما با بابابزرگ اینا دوباره رفتیم خونه باباجون. از اونجا رفتیم خونه عمه زینب که نبودن.  رفتیم بابابزرگ اینا رو رسوندیم و اومدیم خونه خودمون. 👇 ارشیا تا امروز ۹ سال و ۵ روز سن دارد. پانیا تا امروز ۳ سال و ۴ ماه ...
1 فروردين 1398
1