سومین ماه زندگی عشقم
خردادماه، ماه خیلی پرکاری واسه من و بابایی بود. آخه امتحانات من و بابایی توی این ماه بود. اوایل خرداد ماه با هم واسه اولین بار رفتیم نرمه. بابابزرگ می خواست واسه گل پسرم گوسفند سر ببره ولی بابا نزاشت. قرار شد بمونه واسه دفعه ی بعد که همه باشن. ولی دیگه ... خیلی سخت گذشت. به خاطر یه گل پسر که هر پنج دقیقه یک بار خودشو خیس می کرد و من که از آنا جرئت نمی کردم پوشکت کنم. و بعدش ماجرای کهنه شستن و خشک کردن. اصلاً همکاری نکردی پسر کچل من همیشه موهاتو واست فشن می کردم. باباجون بدش می یومد از ای...