سومین روز مهد
امروز هم با هزار بدختی از خواب بیدارت کردم. تا بیدار شدی و آماده شدی کلی طول کشید. وقت نشد صبحانه بخوری یه لقمه درست کردم و توی راه دادم دستت. وقتی رسیدم مهد بچه ها شعراشون رو خونده بودن و داشتن نرمش می کردن. نشد شعر ببعی رو واست ضبط کنم. بعدش هم واسه همین بیچارم کردی. این هم آقا ارشیا و سپهر گلی ولی شعر سلام رو ضبط کردم. یه مقدارشو خودت حفظ کرده بودی و بقیه شو هم با هم کار کردیم. سلام سلام سلام خوش اومدی عزیزم سلام سلام سل...