امروز گل پسرم واسه بار اول رفت نونوایی. وسط دلم تاب نیورد و اومدم بت یه سر زدم. ولی تا اومدی دلم هزارتا راه رفت. فدات بشم من نفسم. ارشیا تا این لحظه ۹ سال و ۸ ماه و ۲۷ روز سن دارد. ...
سلام گلای ناز من تو این پست می خوام یه خاطره بامزه از پانیا رو ثبت کنم تا همیشه یادم بمونه. بابا از بچگی همیشه به ارشیا می گفت شلیل حالا چرا خودمم هیچ وقت نفهمیدم بعضی وقتا که می خواست صداش کنه می گفت : شلیل بیا😁 چند روز پیش بابا میوه گرفته بود و یکی از اقلامش شلیل بود. منم واسه بچه ها گذاشتم خنک بشه و بعدش براشون شستم و اوردم. پانیا یه شلیل و خورد و انگاری که به دهنش مزه کرده بود دوباره اومد گفت مامان من دوباره می خوام. گفتم چی؟ ولی اسم شلیل یادش رفته بود! یه کم فکر کرد کرد و گفت: مامان از همونا که ارشیا بود!! وای منو می گی واقعا هم شوکه ش...
دیروز پست چی هدیه نی نی وبلاگ رو اورد و آقا ارشیا غرق در شادی شد. امروز هم صبحی بابا شب کار بود و با دایی سعید رفتی کلاس شنا و بعدش منو پانیا اومدیم استخر و تا شما حاظر شدی و لباس پوشیدی بابا از سر کار اومد و بعدش اومد دنبالمون. امروز عصر بابا جون زهرا( بابای زن عمو) فوت شد و رفتن نوراباد. خیلی بد بود و ناراحت کننده. خدا رحمت شون کنه. ...
سلام گلای نازم دیروز رفتیم مدرسه ارشیا و کارنامه شو گرفتیم. همون طور که انتظار داشتم همش خیلی خوب بود. ولی گفتن که این ترم، ترم ٧ ندارن و باید تا ترم بعد صبر کنی. آخه ترم پیش نرفتی کلاس. کانون زبان هم زنگ زدم گفتن حتما باید کلاس سومی باشی جون سطح کلاساشون بالاست. وقتی گفتم ٦ ترم زبان از قبل رفتی گفتن بیاریدش واسه مصاحبه ولی بابا گفت نه شاید اذیت بشه. طبق قولی که به گل پسرم داده بودیم جایزه کانامه ی امسالش یه دوچرخه نو بود. امروز صبح بابا از سر کار اومد بعدش با گل پسرم رفتن واسه خرید دوچرخه چون با یکی از همکاراش وعده کرده بود تا با هم برن من دیگه...
میگن واسه بچه هاتون کتاب بخرید تا خلاقیت شون بره بالا. در مورد پانیا که این طوری جواب داد. 😅😅 راستی بابا قرار بود پری روز از نرمه بیاد ولی زنگ زد که روز بیشتر می مونه. ما هم جم و جور کردیم شب رفتیم خونه باباجون. از دست شما دو تا و کیان تصمیم گرفتم دیگه شب اونجا نرم. دیروز هم با دایی سعید اومدیم خونه. وای که چقدر وایه برگشت لحظه شماری می کردم. بابا هم عصرش از نرمه اومد. امروز بابا روز کار بود و عصر که از سر کار اومد بعد رفتیم پارک. دفعه پیش پانیا هم سوار شد ولی این بار گفت نمی خوام سوار شم. بعد از پارک هم اش گرفتیم ولی آش این بار اصلا خوب نبود معلوم بود روزه حسا...