آقا ارشیاآقا ارشیا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره
اجی پانیااجی پانیا، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره
بابابابا، تا این لحظه: 45 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره
آجی زهراآجی زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 6 روز سن داره
محمد ماهانمحمد ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 6 سال و 25 روز سن داره
زبان اموزی پانیازبان اموزی پانیا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

ارشیا و پانیا گلای ناز مامان

اولین حسینیه سال 96

  سلام گلم امروز چهارمین روزیه که بابا رفته نرمه. امروز صبح شما و آجی پانی زود از خواب بیدار شدید. بعد صبحانه هم رفتیم خونه باباجون. دایی مهدی و دایی محمد هم اومده بودن. کیان هم اومده بود. دیشب می خواستی بمونی تا بری حسینیه ولی چون خورده بودی زمین دیگه دلم آشوب شد و برگشتیم خونه ولی امشب دیگه موندی تا با دایی ها بری حسینیه. همچنان پای ثابت خیمه هستی.
6 مهر 1396

آخرین جلسه کلاس کونگ فو

سلام گل نازم امروز صبح من و آجی پانی رفتیم خونه باباجون و ظهر دایی محمود اومد دنبال شما. امروز آخرین روز از جلسه دعای مامانی بود و چون شما عصرش کلاس گونک فو داشتی با هم برگشتیم خونه. وقتی اومدیم خونه شما از خستگی خوابت برد. ساعت شش از خواب بیدار شدی و بعدش با آجی و بابا رفتی کلاس. امروز بلاخره آزمون شال بند دادی و قبول شدی. قرار شد 14 ٱم واسه گرفتن شالبند زرد بری.   ...
2 مهر 1396

بوی ماه مهر

    سلام گل پسرم امروز اولین روز از سال تحصیلی 96-97 و پایه دوم ابتدایی شما بود. بابا امروز روز کار بود ولی دیشب حسابی سفارش کرده بود. بعد از اینکه شما با خانم سعیدی ( همون راننده سرویس پارسال) رفتی مدرسه ( سرویس مهد: اقای باقر پور ، سرویس پیش دبستان: آقای شاهچراغی ) من و آجی پانی هم اومدیم مدرسه. امسال رفتی دوم بینش با خانم فیضیان بعد از اینکه رفتی کلاس من و آجی برگشتیم خونه. قرار بود دایی سعید آجی زهرا ( دختر خاله ی من ) رو از مدرسه بیاره واسه همین هم هماهنگ کردم که دنبال ما هم بیاد. وقی دایی اومد شما هنوز نیومده بودید و واسه همین با دایی اومدیم مدرسه ی شما . امروز هم شما موندی خونه باباج...
1 مهر 1396

محرم ۹۶ و اغاز هفته دفاع مقدس

                                          سلام گل پسرم امروز اولین روز محرم سال ۹۶ و آغاز هفته دفاع مقدس بود، به یمن اینکه ساعت ها یک ساعت عقب کشیده شدن امروز خیلی زود از خواب بیدار شدین. بعد صبحانه داشتین با بابا رژه نیروهای مسلح رو از تلوزیون نگاه می کردین که بابا گفت الان امام زاده هم همین مراسم داره برگزار می شه ، می خوای بری ببینی؟ شما هم از خدا خواسته گفتی اره. رفتیم امام زاده و شما کلی ماشین جنگی دیدی. مامانی هر سال سه روز اول مح...
31 شهريور 1396

تاسوعا و عاشورای ۹۵

  سلام گل پسرم دوشنبه بابا هنوز نرمه بود منم صبحش با آجی پانی رفت خونه باباجون و قرار شد دایی بیاد دنبال شما تا از مدرسه بیای خونه باباجون‌. عصری قرار بود بابا بیاد خونه من برگشتم ولی شما گفتی می خوام شب برم چای خوری و حسینیه واسه همین هم نیومدی. بابا از نرمه اومد شب کار بود و رفت سر کار. فردا صبحش ( صبح سه شنبه) بابا از سر کار که اومد ما هم اومدیم خونه بابا جون. مطابق هر سال دسته های عزا داری اومدن در خونه باباجون اینا. بعد از ناهار من و بابا و آجی پانی اومدیم خونه ولی شما باز هم موندی اونجا. بابا دوباره شب کار بود و رفت سر کار. صبح امروز ( چهار شنبه) با از سر کار اومد خونه و قرار شد بیایم دنبال شما و با هم بر...
21 مهر 1395