آقا ارشیاآقا ارشیا، تا این لحظه: 14 سال و 14 روز سن داره
اجی پانیااجی پانیا، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره
بابابابا، تا این لحظه: 45 سال و 12 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره
آجی زهراآجی زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
محمد ماهانمحمد ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 6 سال و 4 روز سن داره
زبان اموزی پانیازبان اموزی پانیا، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

ارشیا و پانیا گلای ناز مامان

باغبون کوچولو

   سلام ناز گلم   دخترکم دیگه حسابی تو خونه حوصلت سر میره دائم می گی بییم!   حالا کجا؟ هر جا؟   بعضی وقتا می برمت بالا پیش آجی زهرا بعضی وقتا تو حیاط، ولی شما فرا منطقه ای هستی! می خوای بری تو کوچه! عصر ها بچه ها و البته ماماناشون میان تو کوچه و شما تا صداشون رو می شنوی می گی بییم،   خیلی با یوسف ( دوست داداشی جوری) و البته اون هم خیلی پسر مهربونیه!   من خودم دوست ندارم برم تو کوچه و وقتی هم می برمت حسابی پشیمون می کنی چون دوست داری پا به پای ارشیا و زهرا و یوسف و نیوشا و مبینا و سارینا بدوی! خیلی اعتماد به نفست بالاست.   ولی عاشق این رفتار و حرکاتتم دلم می خواد ب...
3 خرداد 1396

واکسن 18 ماهگی

    امروز بلاخره رفتیم واکسن دخملی رو زدیم.  بابا نرمه بود و داداش هم مدرسه نرفته بود، دو هفته پیش هر چی خواستم ببرمت خانه بهداشت نشد یه روز مریض بودی یه روز باد می یومد یه روز بارون یه روز بابا نبود و چهارشنبه ش خواستم ببرمت زنگ زدم گفتن فقط یک شنبه ها واکسن ۱۸ ماهگی رو می زنیم. یک شنبه هفته پیش داداشی امتحان داشت، دیگه موند واسه این یک شنبه. پایش خوب بود وزنت هم ۱۱کیلو و ۸۰۰، ولی خیلی نق و نوق کردی تا مسول اونجا تونست وزنت کنه! امان از صف واکسن! امروز اخرین روز ثبت نام کلاس اولی ها بود حسابی شلوغ بود! یه دو ساعتی تو نوبت بودیم، حسابی حوصله ت سر رفته بود!  مسول واکسیناسیون کلی ذوق اسمت رو کرد! گفت ...
31 ارديبهشت 1396

گردش در خیابان

سلام گل پسرم امروز عصر با شما و آجی پانی رفتیم خیابون. می خواستم واسه آجی یه لباس بگیرم و بعد بریم اتیله یه عکس جفتی بگیرین و شما با لباس پایان نامه عکس بگیری. کلی گشتیم و راه رفتیم، شما حسابی خسته شده بودی، ولی آجی پانی به یمن وجود کالسکه کلی هم بش خوش گذشت. لباس که پیدا نکردم واسه آجی، لباس پایان نامه آتلیه هم خیلی زشت بود واسه همین فقط یه عکس تکی انداختی و اومدیم خونه. انشالله عکست که حاظر شد برات می زارمش.  امروز هفت سال و دو ماه و سه روز سن داشتی. امروز چهارشنبه 31 خرداد دایی سعید عکس تو گرفت اورد.     ...
30 ارديبهشت 1396