ارامشی که به طوفان ختم شد
بابا تا ظهر خوابید و بعدش ناهار و بعدش بابا با ارشیا علوم کار کرد. آخه فردا گل پسرم امتحان علوم داره. بعد پانیا و بردم حمام و بعدش ارشیا رفت. همین که ارشیا اومد بیرون آنا زنگ زد بیان اینجا. عمو جهان گیر اینا اینجان. هیچی همین که فکر می کردم بچه ها رو باید خیس ببرم بیرون حسابی آتیشیم می کرد آخه سرماخوروگی پانیا هم دقیقا سر یه همچین ماجرایی بود. هیچی رفتیم و علاوه بر عمو جهـان گیر اینا آجی الهام اینا و عمو یحیی اینا هم اونجا بودن. ...