آقا ارشیاآقا ارشیا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره
اجی پانیااجی پانیا، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره
بابابابا، تا این لحظه: 45 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره
آجی زهراآجی زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره
محمد ماهانمحمد ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه سن داره
زبان اموزی پانیازبان اموزی پانیا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

ارشیا و پانیا گلای ناز مامان

اولین کتاب رنگ آمیزی پانیا

  چند ماه پیش خاله زیبا یه کتاب رنگ آمیزی به پانیا هدیه داد. امروز دادمش به پانیا ازش استفاده کنه. فکرشو هم نمی کردم دخترم اینقدر تمیز رنگ کنه.       بابا هم از دیروز عصر تا اطلاع ثانوی رفت نرمه. ...
6 مهر 1397

آخرین روز از اولین هفته سال تحصیلی

سلام خوشکلای من  امروز ارشیا ورزش داشت و با لباس ورزشی رفت مدرسه. سرویس آجی زهرا هم امسال تقریبا همزمان با سرویس ارشیا میاد و اون هم اومد تو حیاط و چند تا عکس گرفتیم. امروز بابا روز کاره.     بعدش زن عمو راد مهر رو گذاست پیش ما و رفت دندون پزشکی.   ...
4 مهر 1397

شروع سال سوم دبستان

  سلام بر ماه مهر و مهربانی امروز ارشیا سال تحصیلی ۹۸-۹۷ ‌رو شروع کرد و رفت کلاس سوم. وای از خونسری این بشر. امروز اصلا هیجان نداشت کلی هم حرص داد تا بیاد حاظر بشه. دیشب هم خیلی اروم بود خودم وسایلش رو حاظر کردم. فکر می کردم حداقل امروز فول انرژی باشه. از زیر قرآن که ردش کردم بش گفتم دعا کن که امسال کمتر مامانت رو حرص بدی و کمتر نق بزنی. خودش که خنده ش گرفت. راننده سرویس امسالش هم باز خانم سعیدی بود و ٨:۴۰ ‌بود که اومد دنبالش.فکر می کردم زود بیاد واسه همین زود ارشیا رو حاظر کردم و رفتیم تو حیاط تا عکس بگیریم. بابا دیروز عصر رفته بود نرمه و امروز عصر میاد. پانیا دیشب ساعت سه با جیغ از خواب پرید و گریه می ...
1 مهر 1397

تاسوعا و عاشورای ٩٧

  سلام گلای نازم تاسوعای امسال بابا روز کار بود و من و پانیا صبح زود با دایی محمود که از پادگان می یومد رفتیم خونه باباجون. ارشیا از شب پیش اونجا مستقر شده بود. مثل هر سال توی مسیر کاروان پیاده روی حرم تا حرم رو هم دیدیم. تا عصر اونجا بودیم و بعدش اومدیم خونه. پانیا از دیشب حسابی عطسه می کرد و آبریزش داشت. امروز اولین بارون پاییزی بارید و هوا یکم سردتر شد. عاشورا صبح زود بیدار شدیم و رفتیم امام زاده. اولش رفتیم سر خاک عمو کوروش و پسر عموی بابا و بعدش رفتیم سمت صحن امام زاده. دسته ها کم کم می یومدن و عزاداری می کردن. ارشیا مطابق هر سال منتظر هیات کتل بود. چون با اسب می یومدن کلی براش هیجان ...
30 شهريور 1397

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

  پنداشته اند كه ما ز خاموشانيم همرنگ جماعت فراموشانيم ما آرزوي كرب و بلا را داريم با ياد حسينمان كفن پوشانيم سلام گلای نازم محرم امسال هم مطابق سال های پیش سه روز اولش ( ۳ ‌شنبه و ٤ شنبه و ٥ شنبه) رو مامانی روضه تو خونه برگذار کرد و زیارت عاشورا. روز اولش رو بابا نرمه بود و دو روز بعدش هم عصر کار. ‌ارشیا سه شنبه با دایی محمود رفت کلاس چرتکه و بعدش با بابا ارش رفتیم دنبالش و بعدش رفتیم سراغ روپوش مدرسه اش. اخه چند روز پیش که رفتیم تحویل بگیریم وقتی پوشید حسابی تنگ و کوتاه بود. این یکی هم حسابی گشاد بود و قرار شد تنگش کنه.هر سال همین برنامه رو با روپوش ارشیا داریم. پنج شنبه هم ...
26 شهريور 1397

کلماتی که پانیا اشتباه می گه

  یه باره تصمیم گرفتم تو این پست کلمات یا جملاتی که پانیا اشتباه می گه رو بنویسم تا هیچ وقت یادم نره! ۱. ‌آبلالو: ‌آلبالو ٢. من بدلم: ‌من بلدم ٣. چاقوچو: ‌چاقو  ٤. عگوسک:‌ عروسک ٥. خی شول: ‌خیار شور ٦. جادیمدی: ‌جا مدادی ٧. نسکامه: ‌نسکافه ٨. سی مم: ‌سیب زمینی ٩. تتو: ‌پتو ١٠. ماکانی: ‌ماکارونی ١١. خبه: ‌خیمه ١٢. آشپزونه: ‌آشپزخونه ١٣. بیسونی: ‌بیسکویت ١٤. ممک: ‌نمک ١٥. موچو: ‌مورچه ١٦. قوربابه: ‌قورباغه ١٧. ننار:&nb...
17 شهريور 1397

دخترم موهاشو کوتاه کرده

سلام دختر خوشکلم چهار شنبه گذشته شب عید غدیر بردمت آرایشگاه و موهاتو کوتاه کردم. چون خیلی نا منظم شده بودن. فکر می کردم همکاری نکنی برای همین آجی زهرا و داداش ارشیا رو هم با خودمون برده بودیم تا شما نترسی. ولی مثل یه خانم نشستی روی صندلی و اجازه دادی راضیه خانم موهاتو کوتاه کنه.   بابا چهارشنبه صبح زود رفته بود نرمه و پنج شنبه عصر اومد و رفت سر کار. پنج شنبه صبح هم مامانی زنگ زد که دایی مهدی اومده بیاین اینجا و بعدش با دایی محمود رفتیم خونه باباجون. جمعه عصر هم رفتیم جمعه بازار و دوباره کاکتوس گرفتیم و بعدش رفتیم پارک شهید بهشتی. اینم کاکتوس های جدید پنج شنبه پیش هم تولد ٣ سالگی کی...
14 شهريور 1397

میان ترم چرتکه

سلام گلای نازم. هفته پیش ارشیا میان ترم چرتکه داشت. این هفته مربی شون برگه های تصحیح شده رو بهمون داد و صد البته گل پسر من فقط نمره کامل شده بود: ‌صد از صد کلی حس غرور داشتم پیش مامانای دیگه. وای که چقدر خوب بود. و اما پانیا این هفته یکم اذیت کرد و یکم اذیت شد. خیلی دیگه حوصله ش سر رفته بود. زکیه هم نیومده بود دیگه مزید بر علت شد. زکیه خواهر کوچولوی یکی از بچه های کلاس کناری ارشیاست که با پانیا خوب جور شده بود. موقع برگشت هم اتفاقی عمو یحیی اینا رو دیدیم و تا یه قسمت از مسیر باهاشون اومدیم. بعدش تا من رفتم یه خرید کوچولو کردم دیگه هوا تاریک شده بود زودی تاکسی گرفتیم برگشتیم خونه. راستی جمعه پیش بابا از صبح تا...
6 شهريور 1397

ارشیا در گندم زار

  دیروز صبح که بابا از سر کار اومد با ارشیا رفتن نرمه و امروز عصر اومدن. عمو ایت اینا هم دیروز رفته بودن نرمه و گویا رادمهر شبش حسابی گریه زاری کرده و نزاشته ملت بخوابن. ارشیا که اومد حسابی خسته بود و چشماش سرخ سرخ بود و گویا سرماخوردگی هم از زهرا واگیر کرده بود. به زور یه دوش گرفت و بعد شام سریع خوابش برد. ...
25 مرداد 1397