آقا ارشیاآقا ارشیا، تا این لحظه: 14 سال و 13 روز سن داره
اجی پانیااجی پانیا، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره
بابابابا، تا این لحظه: 45 سال و 11 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
آجی زهراآجی زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره
محمد ماهانمحمد ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 6 سال و 3 روز سن داره
زبان اموزی پانیازبان اموزی پانیا، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

ارشیا و پانیا گلای ناز مامان

هاورتیا

سلام آقا من با اینکه به خودم قول داده بودم دیگه کاکتوس نگیرم امروز صبح که با پانیا رفته بودم فیش ثبت نام کتابا درسی ارشیا رو پرینت بگیرم و هم اینکه آرد و وردنه بخرم. دوباره اغفال شدم رفتم تا فروشگاه کاکتوس اونجا خاک کاکتوس گرفتم و کود npk و دوباره یه کاکتوس کوچولو گرفتم. البته فکر کنم هاورتیا کاکتوس نیست ساکولنت هست.  تو برنامم لوازم التحریری هم بود که فراموش کردم. می خواستم برای چرتکه ارشیا یه مداد H (سخت) بخرم. اخه جدیدا کشف کردم هرچی مدادش سخت تر باشه تو چرتکه سرعتش می ره بالا. مداد نرم توی تند نویسی سرعتش رو کم می کنه.  ...
17 ارديبهشت 1398

یاد ایام

سلام جوجه های نازم یه چهار شنبه ی شلوغ دیگه رو هم گذروندیم و الان شما دو تا خوابید مخصوصا ارشیا که رسما بی هوش شده. امروز ارشیا رو دایی سعید برد کلاس چرتکه و بعدش خودم با پانیا رفتیم دنبالش. هفته ی پیش از بس پانیا نق زد دیگه امروز با کالسله رفتیم. پانیا که کلی ذوق کرد. چون خیلی وقت بود دیگه استفاده نمی کردم. ارشیا امروز میان ترم داشت و از قرار معلوم گویا خراب کاری کرده بود. حالا تا هفته بعد باید صبر کنیم ببینیم چیکار کرده؟!؟!؟ بعد از چرتکه هم کلاس زبان داشت و بر خلاف چرتکه این بار مثبت گرفته بود اونم به خاطر تکلیف هاش که من مو به مو براش توضیح دادم.  دیگه بگم که اهان دیروز هم با پانیا رفتیم باز کاکتوس ...
4 ارديبهشت 1398

داریم بر می گردیم خونه

  امروز دوباره مثل هفته پیش ارشیا با زن عمو رفت کلاس چرتکه و بعدش خودم با پانیا خانوم رفتیم دنبالش. وای که پانیا چقدر نق زد که خسته شدم. دلم درد گرفت. یکن بقلش کردم و ولی خوب..... برگشتنی چون ارشیا سوئیشرت شو مدرسه جا گذاشته بود اول رفتیم مدرسه و بعد اومدیم خونه.  چند روز پیش با پانیا رفتیم گل فروشی و یه گل قاشقی گرفتم. ارشیا می گفت چرا همش با پانیا می ری؟  امروز می خواستم موقع برگشت از کلاس چرتکه با ارشیا دوباره برم گل فروشی که ارشیا می گفت تکلیف های زبانم رو ننوشتم دیر می شه. دیگه منصرف شدیم و یک راست اومدیم خونه.    ...
30 فروردين 1398

سبزه ی عید

امروز صبح با پانیا رفتیم خیابون تا کتاب زبان های ارشیا رو بدم فنری کنن. موقع برگشت هم رفتیم گل فروشی و یه گل قاشقی گرفتم. یه گلدون هم گرفتم که سبزه عیدو یه سر و سامونی بش بدم. آخه احساس می کردم هسته پرتقال هایی که واسه عید سبز کرده بودم دیگه حسابی جاشون تنگ شده بود.  امروز بابا نرمه بود.  ...
24 فروردين 1398

یه جمعه ی متفاوت

  سلام گلای ناز من امروز صبح بابا ساعت ۹ از سر کار اومد. ظهر هم بابابزرگ اومد خونمون. دیشب واسه شام منتظرش بودیم ولی نیومد. آخه دیروز ظهر بابابزرگ ناهار خونمون بود و آنا خونه عمه زهره، بعد بابا رفت آنا رو اورد و رفتیم سر خاک. بعد دوباره آنا رفت خونه عمه زهره چون شوهرش رفته بود ماموریت و محمد ماهان هم سرماخورده بود، بابابزرگ هم رفت خونه خودشون. بابا بزرگ بعد از ناهار رفت و بعد بابا چند ساعتی خوابید و بعد حاظر شدیم و زدیم بیرون. اول رفتیم پارک ملت و چون خیلی سرد بود زیاد نموندیم. بعد هم رفتیم جمعه بازار فقط واسه اینکه اقا ارشیا کاکتوس بخره. بعد هم رفتیم گلدون گرفتیم و بعد آش و بعد نون سنگک.  سر شب هم مامان باغبونیش گل ...
6 بهمن 1396
1