افطار خونه بابا جون
امروز بابا عصر کار بود. ظهر وقتی که رفت سر کار دایی مهدی اومد دنبالمون رفتیم خونه باباجون. گل پسرم هم لباس پلیسی هاشو پوشیده بود. عصر بابا جون اینا مهمون داشتن. دختر عموی باباجون. وقتی واسه باباجون اینا مهمون اومد گل پسرم گفت که دوباره لباس پلیسی هاشو تنش کنم تا بچه ها ازش بترسن. ولی گل پسرم خجالتی تر این حرفاست. لباس پوشید ولی توی سالن پذیرایی نیومد. مهمون ها یه ساعتی بودن و رفتن. افطار اونجا بودیم و بعدش اومدیم خونه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی