آقا ارشیاآقا ارشیا، تا این لحظه: 14 سال و 14 روز سن داره
اجی پانیااجی پانیا، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره
بابابابا، تا این لحظه: 45 سال و 12 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره
آجی زهراآجی زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
محمد ماهانمحمد ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 6 سال و 4 روز سن داره
زبان اموزی پانیازبان اموزی پانیا، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

ارشیا و پانیا گلای ناز مامان

خرید لباس

1393/5/11 22:48
284 بازدید
اشتراک گذاری

امروز واسه اولین بار واسه عروسی دایی سعید رفتیم خرید. بابا عصر کار بود. ساعت 4.5 از خونه زدیم بیرون. با خاله سر صاحب الزمان قرار گذاشته بودیم. خاله رو جلوی بانک ملی دیدیم. اول چندتا مغازه رو گشتیم و بعدش رفتیم بازار. تو هم که عاشق بازار. توی بازار گیر داده بودی که بادکنک می خوام. وسط راه هم گفتی جونم دیگه داره تموم می شه. دایی محمود هم اومده بود کارت دعوت های عروسی رو تحویل بگیره. سر فلکه دیدیمش رفتیم شیرینی خریدیم و با هم رفتیم خونه باباجون. مامانی اسفند دود کرده بود. تا ما رسیدیم کل کشید. همه خوش حالن و من دلم شور می زنه. راستی امروز هم لباسی رو که می خواستم پیدا نکردم.

صبحی هم آجی سیما و آجی زهرا اومدن خونمون. 

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)