آقا ارشیاآقا ارشیا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره
اجی پانیااجی پانیا، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره
بابابابا، تا این لحظه: 45 سال و 1 ماه سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
آجی زهراآجی زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره
محمد ماهانمحمد ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 6 سال و 23 روز سن داره
زبان اموزی پانیازبان اموزی پانیا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

ارشیا و پانیا گلای ناز مامان

نرمه

1393/5/24 22:14
418 بازدید
اشتراک گذاری

پری روز عمو یحیی اینا اومدن خونمون هم زمان با اونها باباجون اینا اومدن دنبالت تا ببرنت فروشگاه. عمو اینا هنوز خونمون بودن که برگشتی. اون روز بابا شب کار بود عمو آیت اینا هم نرمه بودن واسه همین هم شب دایی سعید اومد پیشمون. فردا عصرش عمو یحیی به بابا زنگ زد که میاین با هم بریم نرمه. بابا گفت نه خونه خالیه. دوباره زن عمو اس داد فردا میریم میاین بریم و عصرش هم برگردیم. خلاصه نرمه رفتنمون واسه روز جمعه اوکی شد.

امروز صبح ساعت 8 با عمو یحیی اینا راهیه نرمه شدیم. وقتی رسیدیم بعد از صبحانه با بابا آرش رفتی توی باغ و یه ساعت بعدش هم برگشتی. ناهار رو هم رفتیم توی باغ خوردیم. چه ناهاری از زهر مار هم بدتر شد. کول کردن وسیله ها و بردنش و هوای گرم و نبودن یه جای صاف واسه نشستن و البته حرف های عمه و عمو...

مامانی یه چیزی رو بهت بگم من از نرمه متنفرم. اصلاً دوست ندارم برم اونجا. اگه می شد هیچ وقت نمی رفتم اونجا. دوست هم ندارم تو هم بری. ولی بابا آرش....

خلاصه رفتیم و عصر هم برگشتیم. 

 

 

 

 

 

پسندها (4)

نظرات (3)

فاطمه & فائزه
2 شهریور 93 15:34
سلام نازی خدا حفطش کنه به وبلاگ داداشی ما امین جون سر بزنید خوشحال میشیم نظر فراموش نشه لطفا
مامان مهدی یار
11 شهریور 93 13:50
چرا عزیز دلم! از اینهمه پاکی هوا لذت ببر... از این طبیعت و حیوونا... زندگی زیباست ای زیباپسند... خاله فدای ارشیا بشه الهی... بوووووووووووووس فقط برا ارشیا نه این مامان غرغرو! (نه دلم نمیاد بوووووووووووس واسه دوست جونی)
در انتظار مادر شدن
30 شهریور 93 16:43
سلام عزیز گل پسر نازی داری خدا براتون حفظش کنه...ان شاالله که همیشه خوش باشینبه وب من هم یه سری بزن