آقا ارشیاآقا ارشیا، تا این لحظه: 14 سال و 13 روز سن داره
اجی پانیااجی پانیا، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره
بابابابا، تا این لحظه: 45 سال و 11 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
آجی زهراآجی زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره
محمد ماهانمحمد ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 6 سال و 3 روز سن داره
زبان اموزی پانیازبان اموزی پانیا، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

ارشیا و پانیا گلای ناز مامان

رنگ انگشتی

1393/9/14 22:28
395 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز صبح بابا از سر کار که اومد بعد از صبحانه رفت خیابون. وقتی اومد واسه گل پسرم رنگ انگشتی خریده بود. شما که خیلی خوش حال شده بود ولی من غمگین

 

این روزها خیلی شیطون شدی و خیلی نق می زنی. من هم از لحاظ روحی وضعیت مناسبی ندارم و خلاصه زیاد شاخ تو شاخ می شیم. وقتی تلوزیون می بینی نق می زنی وقتی نقاشی می کنی نق می زنی وقتی لب تاب بازی می کنی نق می زنی و منعصبانی  سه شنبه از مهد که اومدی خونه با یه ذوقی گفتی مامان برچسب گرفتم. خانوممون یه برچسب زده رو جامدادیم. من تا برچسب رو دیدم فهمیدم داستان از چه قراره و فهمیدم که گل پسری می خواد سر مامان رو کلاه بزارهشیطان

 

توی جامدای رو هم که دیدم بله شما پاکن تون رو گم کرده بودید و این برچسب هم همین رو نشون می داد. بعدش هم کلی گریه و دادو بیداد که پاکن من چی شدهگریه

این هم کار دستی این هفته شما

 

دیگه علاوه بر سوره کوثر و توحید، سوره ناس، والعصر، نصر( البته نه کامل) رو یاد گرفتی.

شعر سلام، بسم الله، خزان، مال منه، روزهای هفته و مسواک، دوازده امام، و شعر تولد رو هم یاد گرفتی.

این هم از کادستی هفته پیشت.

 

دیشب این گاو رو کشیدی البته با کمک بابا و بعد گفتی مان ببین چقدر خشمیه (خشمگین) الهی قوربونت بشم آخه از این گاو مهربون تر هم هست؟

 

این نقاشی رو هم پری روز خودت به تنهایی کشیدی من عاشق اون ببعی که اون همه پا واسش کشیدی و این زرافه که درخت رفته تو شکمش شدم.

 

راستی چند روز پیش هم یه کفش دوزک کشیدی.

امشب هم واسه شام رفتیم خونه بابابزرگ. عمو جهان گیر، عمو یحیی و عمو آیت هم اونجا بودن.

پسندها (2)

نظرات (0)