عاشورا و تاسوعای 93
صبح تاسوعا من و گل پسرم رفتیم خونه باباجون و بابا آرش هم رفن خونه بابابزرگ. باباجون اینا جلوی دسته گوسفند قوربونی می کردن و بابابزرگ اینا هم آش نذری داشتن. ساعت ده و نیم یازده بود که بابا آرش اومد دنبالمون و با اصرار مامانی بابا آرش موند تا کباب جگر بخوره. یه نیم ساعت بعدش رفتیم خونه بابازرگ. آش رو پخته بودن و به درو همسایه هم داده بودن. عمه زینب و عمو داریوش و عمو جهان گیر هم به اتفاق خوانواده بودن.
اون روز همون جا بودیم و بعد از شام اومدیم خونه. روز عاشورا هم بابا روز کار بود و رفتیم خونه باباجون.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی