آقا ارشیاآقا ارشیا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره
اجی پانیااجی پانیا، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره
بابابابا، تا این لحظه: 45 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
آجی زهراآجی زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره
محمد ماهانمحمد ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 6 سال و 30 روز سن داره
زبان اموزی پانیازبان اموزی پانیا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

ارشیا و پانیا گلای ناز مامان

جشن 22 بهمن

1393/11/19 22:09
284 بازدید
اشتراک گذاری

امروز بعد از اینکه رفتی مهد حدود ساعت 9 من هم اومدم مهدتون تا جایزت رو برات بیارم. بعدش رفتم کافی نت و حدود ساعت 10.5 باباجون زنگ زد که ما توی خیابون هستیم و حاضر باش تا بریم ارشیا رو هم برداریم و بریم خونه. من گفتم برونم و قرار شد من هم بیام مهد تا بیان دنبال جفتمون. وقتی اومدم دیدم واستون جشن گرفته بودن و صورت هاتون رو نقاشی کرده بودن. این دفعه دیگه تا من رو دیدی دیگه بغض نکردی و سپهر رو هم اوردی و بهم معرفی کردی و بعدش هم با هم رفتیم خونه باباجون. امروز اجازه ندادی صورتت رو بشورم.

 

پسندها (3)

نظرات (0)