۲۸ صفر ۹۵
سلام گل پسرم
دیشب بابا شب کار بود و دایی محمود اومد پیشمون.
اخه زن عمو هنوز بر نگشته.
صبح هم با دایی رفتیم خونه باباجون.
اخه امروز مامانی طبق هر سال شله زرد نذری داشت.
آجی پانی که حسابی اذیت کرد و نق زد.
واسه همین هم وقتی شما با دایی ها خواستی بری امامزاده منم باهاتون برگشتم خونه.
بابا نبود رفته بود دنبال ما. چیزی طول نکشید که برگشت.
اجی پانی که همچنان داشت نق میزد. تصمیم گرفتم ببرمش حمام.
از حمام که اومدیم بیروم شما هم اومدی. اجی خوابید و شما هم رفتی حمام.
راستی قبلش عمو سالار واسمون آش نذری اورد. شما هم حمام کردی و اش خوردی و خوابیدی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی