اربعین ۹۵
سلام گل پسرم.
دیشب بابا شب کار بود و دایی محمد اومد پیشمون.
صبح زود می خواستم با دایی محمد بریم خونه بابابزرگ که عمو یحیی زنگ زد که میاد دنبالمون.
دایی محمد رفت و بعدش ما با عمو رفتیم خونه بابابزرگ. عمه زینب اینا هم اونجا بودن. عمو سالار هم همزمان با ما رسید اونجا.
بعدش عمو داریوش و کسری و کورش هم اومدن بعدش عمو جهانگیر و زن عمو منیژه.
با امیر علی و کسری و کورش حسابی بازی کرد و البته مطابق همیشه کسری هم کلی اذیتت کرد.
تا ساعت ۳ اونجا بودیم و بعدش اومدیم خونه.
تو ماشین شما گفتی واسه کاردستی فردام سنگ می خوام. پس رفتیم کنار ریل راه اهن بابا برات سنگ جمع کرد.
بابا امشب هم شب کاره و دایی محمود میاد پیشمون.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی