امروز
دیروز صبح مامان رفت دکتر تو هم رفتی خونه باباجون من هم کارم که تموم شد دایی سعید اومد دنبالم و اومدم اونجا. بعدازظهر خوابیدی. وقتی خواستیم بیایم تو هنوز خواب بودی. دوباره گریه و زاری که من نمی یام می خوام ده تا خونه باباجون باشم. خلاصه راه افتادیم اومدیم خونه منو پیاده کردی و با باباجون اینا رفتی. باباجون رفت دکتر برگشتنی تو رو اوردن پیاده کردن. دوباره گریه من هم با یه بسنتی سرت شیره مالیدم. امروز صبح هم بابا رفت بیرون و اومد و دوباره با آقا ارشیا رفتن بنگاه فرجام. وقتی اومدی بستنی خریده بودی. بعدش با بابا بادوم شکستی. حالا هم بابا داره آماده میشه بره سر کار گل پسرم هم داره آلوچه می خوره و تلویزیون نگاه می کنه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی