چهارمین جلسه کلاس زبان
سلام فنچولای من
امروز بابا روز کار بود. من و آجی پانی صبح با دایی محمود رفتیم خونه باباجون و ظهر هم شما با دایی محمود اومدی اونجا. ساعت ۲.۵ هم با دایی اومدیم خونه که شما رو اول بزاریم کلاس زبان. بمیرم الهی که تو ماشین خوابت برد.
خیلی خسته بودی.ولی یه کم که سربه سرت گذاشتم خواب از چشات رفت.
ساعت ۴.۵ هم با آجی پانی اومدیم دنبالت.هوا یه کم سرد بود و چند تا قطره بارون هم زد ولی در کل بدی نبود،
راستی امروز گل پسرم دیکته زبانش رو ۲۰ شد!
امشب بلاخره رفتیم دیدن سعید عمه زینب که مچ پاش پیچ خورده بود.
سرماخوردگی پانیا خانم خوب شده ولی خودم هنوز صدام گرفته.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی