تولد دو سالگی پانیا
سلام عشق مامان
ظهری با دایی سعید رفتیم خونه باباجون. مامانی اینا هم رفته بودن اصفهان دکتر و برگشته بودن. یه کم جو سنگین بود ولی من تصمیم گرفتم عصر که با دایی محمود ارشیا رو می بریم کلاس واسه شما هم کیک بگیرم و تصمیم خودم رو هم عملی کردم. بابا هم زنگ زد که داره از نرمه بر می گرده من گفتم که ارشیا رو از کلاس برداره و بیاره خونه باباجون. مهمونامون فقط دایی سعید اینا بودن.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی