المپیاد ورزشی
سلام نفس های من
الان که می خواستم بنویسم کلی مطلب تو ذهنم بود کاش یادم نرن! بزارین از صبح شروع کنم.
امروز صبح ارشیا باید بزار ساخت یه ساعت رو می برد سر کلاس تا کاردستی درست کنن. اولش ارشیا نق و نوق کرد که لازم نیست و وقت نمی شه امروز تو مدرسه برنامه ورزشی داریم ولی بعد خودم وسایلشو گذاشتم تو کیفش. که البته ارشیا که از مدرسه اومد گفت خانم ممون واسه کسایی که نیورده بودن منفی گذاشت.
پانیا تا ساعت ۹ خوابید و بابا هم رفت بیرون تا واسه بابابزرگ اینا گندم بخره. حوالی ساعت ده و نیم بود داشتم پانیا رو می بردم حمام که بابا اومد.
بابا زوتر ناهار خورد و رفت وسراغ گندم ها. بعدش زنگ زد که اماده بشین تا من که گندم گرفتم همگی بریم نرمه. من هم گفتم ارشیا امروز کلاس زبان داره و کلا کنسل شد.
ارشیا که از مدرسه اومد با کلی شوق و ذوق از المپاد ورزشی مورسه شون حرف می زد. و گفت چرا نیومدین مدرسه؟!؟! من که کلی جا خوردم گفتم مگه مامان باباها هم می تونستن بیان؟ ولی خوب اطلاع رسانی در حد......😡
ارشیا می گفت همه براش دست زدن و تشویقش کردن! دوست داشت ما هم اونجا می بودیم؛😔راستی یه مدال یادگاری هم بش داده بودن.
وقتی ارشیا ناهار خورد به زور و التماس یه کم باش زبان کار کردم چون امروز میان ترم داشت. تا زبان می خوند که خوابش می یومد ولی تا ساعت ۲ شد یادش اومد که هایدی الان شروع می شه و خواب بی خواب😱
ارشیا رو بردیم کلاس زبان و رفتم کاردستی صبح شو هم دیدم. از کلاس زبان که برگشتم زن عمو آجی زهرا رو برد کلاس تکواندو واسه همین هم عمه زهره که صبحی اومده بود خونشون اومد خونه ما. تا چاروربع پایین بود و بعدش من که خواستم دوباره برم دنبال ارشیا رفت بالا.
ارشیا می گفت میان ترمش رو بیست شده و راضی بود😙😃😄😀😍😘 . وقتی رسیدیم خونه من مشغول ظرف شستن شدم و ارشیا و پانیا مشغول شیطنت. تا اینکه ارشیت رو فرستادم حمام و جو اروم شد. بابا هم حوالی ۶ بود که از نرمه اومد. راستی ارشیا بم نشون داد که چی کار کرده بوده که صبحی کلی تشویق شده بوده! منم امتحان کردم و واقعا که سخت بود. ارشیا هم کلی بم خندید. بابا ارش که می گفت تو کلاس شون فقط ارشیا می تونه این کار رو بکنه.
وقتی دخملی نمی خواد عکس بگیره و قهر می کنه.
یادی از سال گذشته همین روز
اینم از حرکات خارق العاده آقا ارشیا