دایی محمود رفت سربازی
سلام شکوفه های من
دیروز عصر ارشیا خواب بود که دایی محمود و باباجون اومدن اینجا. دایی محمود اومده بود واسه خداحافظی. قراره فردا دیگه بره سربازی اونم خاش تو استان سیستان.
ارشیا یه کم بد حال بود و سرفه می کرد. بعد شام دوباره ما رفتیم خونه باباجون واسه دیدن دایی. کیان اینا هم اومدن که طبق معمول موقع رفتن ما کلی گریه کرد و جامدادی ارشیا رو ور داشت و نمی داد و قرار شد دایی سعید فردا صبح زود که دایی محمود رو می بره ترمینال جامدادی رو بندازه داخل حیاط.
صبحی با پانیا یه کم کابینت ها رو تمیز کردیم. دخترکم که از کمک کردن راضی بود.
امروز ظهر باباجون زنگ زد و گفت دایی محمود برگشته و قرار شده ساعت ۴ ترمینال کاوه باشه. ساعت ۲ دوباره دایی محمود و خاله معصومه و دایی سعید اومدن اینجا واسه آخرین خداحافظی.
امروز ارشیا حالش خیلی بدتر بود صبح واسش نوبت دکتر گرفتم واسه ساعت ۷/۵ شب پیش دکتر شعاعی. پانیا هم که تو پایش دوسالگی وزنش مناسب نبود واسه اونم نوبت گرفتم.
بعد از ظهری ارشیا حالش خوب نبود و خوابید. پانیا رو بردم حمام و بعدش که داداش جون خواب بود حسابی حوصلهش سر رفت. رفت و موگیرهاشو اورد و کنار ارشیا باهاشون بازی کرد.
بابا امشب هم یه ساعت دیرتر اومدو بعدش ساعت ۷ رفتیم دکتر. خیلی طول کشید تا نوبت مون بشه و ساعت ۹ خونه بودیم. اقای دکتر واسه ارشیا قرص جویدنی و قرص کتوتیفن نوشت و دوباره اسپری.درمورد جای سوختگی دست ارشیا هم گفت لایه بردار فایده ای نداره و بعد ۱۸ سالگی باید بره جراحی پلاستیک. انگار آب یخ ریختن رو سرم فکرشو هم نمی کردم. راستی آقای دکتر گعت ارشیا ۵ کیلو اضافه وزن داره.
پانیا هم که طبق معمول کل مدت معاینه رو گریه کرد. دکتر گفت گلوش کمی خلط داره و وزنش هم نگران کننده نیست و واسش تقویتی نوشت.