آقا ارشیاآقا ارشیا، تا این لحظه: 14 سال و 13 روز سن داره
اجی پانیااجی پانیا، تا این لحظه: 8 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره
بابابابا، تا این لحظه: 45 سال و 11 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
آجی زهراآجی زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره
محمد ماهانمحمد ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 6 سال و 3 روز سن داره
زبان اموزی پانیازبان اموزی پانیا، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

ارشیا و پانیا گلای ناز مامان

واکسن 18 ماهگی

1396/2/31 22:43
157 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

امروز بلاخره رفتیم واکسن دخملی رو زدیم. 

بابا نرمه بود و داداش هم مدرسه نرفته بود، دو هفته پیش هر چی خواستم ببرمت خانه بهداشت نشد یه روز مریض بودی یه روز باد می یومد یه روز بارون یه روز بابا نبود و چهارشنبه ش خواستم ببرمت زنگ زدم گفتن فقط یک شنبه ها واکسن ۱۸ ماهگی رو می زنیم. یک شنبه هفته پیش داداشی امتحان داشت، دیگه موند واسه این یک شنبه.

پایش خوب بود وزنت هم ۱۱کیلو و ۸۰۰، ولی خیلی نق و نوق کردی تا مسول اونجا تونست وزنت کنه!

امان از صف واکسن! امروز اخرین روز ثبت نام کلاس اولی ها بود حسابی شلوغ بود! یه دو ساعتی تو نوبت بودیم، حسابی حوصله ت سر رفته بود! 

مسول واکسیناسیون کلی ذوق اسمت رو کرد! گفت تو این چند وقت این قشنگ ترین اسمیه که می شنوم! 

واکسن زدی و اومدیم خونه! خوب بودی انگار نه انگار که اتفاقی افتاده ولی وقتی خوابیدی و بیدار شدی کن فیکن شد!

حسابی گریه کردی و جق و داد و بیداد! گذاشتمت تو کالسکه و رفتیم دم در اون جا اروم شدی! بابا عصری از نرمه اومد تو لحظه اولی که بابا رو دیدی کلی گریه کردی با زبون بی زبونی حالیش کردی کلی درد داری!

دو تا شیاف برات زدم تا اروم شدی! 

سر شب هم باباجون و مامانی و دایی و زن دایی و اقا کیان اومدن عیادت!

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)