آقا ارشیاآقا ارشیا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره
اجی پانیااجی پانیا، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره
بابابابا، تا این لحظه: 45 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
آجی زهراآجی زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره
محمد ماهانمحمد ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 6 سال و 30 روز سن داره
زبان اموزی پانیازبان اموزی پانیا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 17 روز سن داره

ارشیا و پانیا گلای ناز مامان

یه اخر هفته تکراری

1396/9/17 21:44
177 بازدید
اشتراک گذاری

 

دیشب دوباره پانیا برنامه داشت و اذیت کرد.

امروز دایی محمود و دایی مهدی هم برگشتم محل خدمت! ( خاش و تهران)

صبحی آنا زنگ زد که واسه ناهار بریم اونجا. ولی چون پانیا مریض بود بابا رد کرد و قرار شد بعد ناهار بریم. ساعت یک و نیم بود که رفتیم. عمو ایت و عمو یحیی و عمو جهان گیر اینا هم اونجا بودن. همو داریوش هم گویا پیش پای ما رفته بود. تا عصر اونجا بودیم و بعدش اومدیم خونه.

بابا من و پانی رو گذاشت خونه و با ارشیا رفتن تا پانصد دستگاه واسه گرفتن یه سری فاکتور.

وقتی هم که اومد تا یه دوساعت یه عالمه جمع و تفریق انجام داد.

واسه شام عدسی درست کردم. بابا هم شب کار بود و رفت.

 

پسندها (1)

نظرات (0)