باز هم تدفین و تشییع
سلام گلای ناز
دیروز صبح یکی از فامیلای بابا (پسر طاهر) ( البته فامیل باباجون هم می شد) فوت شد. یه پسر جون که تصادف کرده بود و چند روز تو بیمارستان بود و بعد تشنج می کنه و فوت می شه.
امروز صبح تشییع جنازه بود. ارشیا مدرسه بود، منو بابا و پانیا رفتیم بابابزرگ اینا رو ورداشتیم و رفتیم واسه تشییع. البته من و پانیا غسال خونه نرفتیم و موندیم خونه باباجون. بابابزرگ اینا و بابا ارش و باباجون رفتن. واسه تدفین من و پانیا هم رفتیم ولی چون هوا خیلی سرد بود و یکمی بارون می زد موندیم تو ماشین.
بعد از تدفین اومدیم خونه و بعد از ظهر دوباره ساعت ۲ رفتیم واسه مراسم ترحیم. البته این بار ارشیا هم باهامون بود. تو راه که می رفتیم یه باره ماشین یه صدایی داد و بابا کنار کشید و بعد گفت که ماشین تسمه پاره کرده، بابا زنگ زد امداد خودرو و ما هم بابا زنگ زد به دایی سعید و اومد دنبالمون و رفتیم مسجد. البته قبلش ارشیا رو گذاشتیم خونه باباجون.
تو مسجد فکد می کردم آشنا زیاد باشه ولی چون پانیا می ترسید رفتم آخر نشستم و تقریبا کسی رو ندیدم وای که چه احساس غربت کردم. فقط زن پسر عموی بابا یکمی پیشم بود. فضه زن صمد. اینم پسر گردالیش:
محمد صدرا