آقا ارشیاآقا ارشیا، تا این لحظه: 14 سال و 14 روز سن داره
اجی پانیااجی پانیا، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره
بابابابا، تا این لحظه: 45 سال و 12 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره
آجی زهراآجی زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
محمد ماهانمحمد ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 6 سال و 4 روز سن داره
زبان اموزی پانیازبان اموزی پانیا، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

ارشیا و پانیا گلای ناز مامان

باز هم تدفین و تشییع

1396/10/30 17:18
401 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام گلای ناز

دیروز صبح یکی از فامیلای بابا (پسر طاهر) ( البته فامیل باباجون هم می شد) فوت شد. یه پسر جون که تصادف کرده بود و چند روز تو بیمارستان بود و بعد تشنج می کنه و فوت می شه.

امروز صبح تشییع جنازه بود. ارشیا مدرسه بود، منو بابا و پانیا رفتیم بابابزرگ اینا رو ورداشتیم و رفتیم واسه تشییع. البته من و پانیا غسال خونه نرفتیم و موندیم خونه باباجون. بابابزرگ اینا و بابا ارش و باباجون رفتن. واسه تدفین من و پانیا هم رفتیم ولی چون هوا خیلی سرد بود و یکمی بارون می زد موندیم تو ماشین. 

بعد از تدفین اومدیم خونه و بعد از ظهر دوباره ساعت ۲ رفتیم واسه مراسم ترحیم. البته این بار ارشیا هم باهامون بود. تو راه که می رفتیم یه باره ماشین یه صدایی داد  و بابا کنار کشید و بعد گفت که ماشین تسمه پاره کرده، بابا زنگ زد امداد خودرو و ما هم بابا زنگ زد به دایی سعید و اومد دنبالمون و رفتیم مسجد. البته قبلش ارشیا رو گذاشتیم خونه باباجون.

تو مسجد فکد می کردم آشنا زیاد باشه ولی چون پانیا می ترسید رفتم آخر نشستم و تقریبا کسی رو ندیدم وای که چه احساس غربت کردم. فقط زن پسر عموی بابا یکمی پیشم بود. فضه زن صمد. اینم پسر گردالیش:

محمد صدرا

 

پسندها (3)

نظرات (1)

مامان صدرامامان صدرا
30 دی 96 19:41
خدا بیامرزدشغمناک
مامان ارشیا و پانیا
پاسخ
ممنون عزیزم، سلامت باشین!