امروز ما
سلام عزیزای مامان
امروز بابا عصر کار بود. ارشیا که از مدرسه اومد گفت خوابم میاد، منم گفتم یه ساعت بخواب واسه کلاس زبان بیدارت می کنم. زن عمو و آجی زهرا هم با آنا رفتن خونه عمه زهره. ارشیا ۲:۳۰ از خواب بیدار شد و کلی گریه زاری راه انداخت که چرا دیر بیدارم کردی می خواستم زبان بخونم. هر جور بود راضیش کردم و با پانیا راهی کلاس زبان شدیم. امروز هوا خوب بود و دیگه به دایی سعید زنگ نزدم. از کلاس که برگشتم زنگ زدم خونه باباجون تا ببینم دایی محمود از پادگان اومده یا نه تا اگه اومده بیاد دنبال ماو بریم ارشیا و ورداریم و بریم خونه باباجون، که دایی بود و ولی آخرش با تاکسی اومد دنبالمون. پانیا رو بردم حمام و بعدش با هم رفتیم خونه باباجون.
دخترکم قبل سشوار:
دخترکم بعد از سشوار
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی