سفر به اصفهان
دیروز صبح دوباره زنگ زدم دانشگاه. مسئول بایگانی گفت که مدرکم حاضر. خیلی خوشحال شدم. بابا بزرگ خونه عمو آیت بود. عمو یحیی اومد دنبالش تا ببرش نرمه. وقتی رفتن به گل پسرم ناهار دادم بعدش هم دایی سعید اومد با هم رفتیم اصفهان دنبال مدرک مامان. راس 1:33 دانشگاه بودیم. وقتی کار مامان تموم شد اول رفتیم فروشگاه دانشکاه آب میوه خریدیم و بعدس راه افتادیم اومدیم. کل مسیر برگشت رو خوابیدی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی