یازدهمین روز عید و روز پدر
امروز صبح بابا از سر کار اومد و بعدش عمو یحیی زنگ زد واسه ناهار دعوت کرد ولی بابا رد کرد. بعدش بابا رفت بیرون و بعدش هم مادربزرگ و خاله ی آجی زهرا خداحافظی کردن و رفتن.
بعد ناهار من و بابا و آجی پانیا خوابیدیم و بعدش رفتیم خونه عمو یحیی اینا. خواستیم بریم خونه عمه زهره ولی چون شوهرش رفته بود ماموریت خونه بابابزرگ اینا بود و عمه زینت اینا هم واسه چندمین بار زنگ زدیم نبودن. دیگه اومدیم خونه.
امروز ارشیا ٨ سال و ١٥ روز سن داشت.
پانیا دو سال و ٥ ماه و ١ روز سن داشت.
آرش ٣٩ سال و ١٣ روز سن داشت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی