سه روز وحشتناک با پانیا
وای که چقدر خستمه
تو یک هفته گذشته همت کردم تا پانیا رو از پوشک بگیرم. اخه دلم نمی خواست بعد ٢ سال و نیم این کار رو انجام بدم و گفتم تو این چند روز باقی مونده اینکار رو بکنم. خلاصه تو این سه روز گذشته پانیا خیلی اذیت شد و اذیت کرد. با اینکه جیشش رو کامل خبر می داد و شبا هم دیگه اصلا پوشکش نمی کردم و فقط وابستگیش به خاطر پی پیش بود ولی اصلا فکرشو هم نمی کردم که اینقدر سخت باشه. آخه پانیا از اون دسته بچه هایی که از عمل دفع می ترسن. و واقعا هم وحشت داره با اینکه چند بار تا حالا رفته دستشویی البته بعد ٥٠ بار ولی هنوز ترسش نریخته.
این چند روز یه روز در میون دفع داشته و اونم از صبح تا عصر ٥٠ بار می برمش دستشویی و اخرش کاری نمی کنه و برمی گرده. اخرش هم که دیگه مجبور به این کار می شه به خاطر اینکه دیگه نمی تونه بیشتر از این خودش رو نگه داره اینقدر گریه می کنه و دست اخر هم نصفه نیمه میاد بیرون.
صد بار هی خواستم از قیدش بگذرم و دوباره گفتم زحمت های این یه هفتم بر باد می ره. حتی واسش صندلی مخصوص هم گرفتیم ولی حاظر نشد بشینه روش.
کاش فردا دیگه با این قضیه کنار بیاد. ارشیا خیلی راحت تر از پوشک گرفته شد چون اون از خود دفع ترس نداشت از محیط دست شویی بدش می یومد و تو حمام کارش رو می کرد ولی پانیا کلا مشکلش با اصل مطلبه.