خرید برای گل پسرم
یک شنبه صبح زود دایی رفت. وقتی گل پسرم از خواب بیدار شد بابا از سر کار اومده بود. کلی پشت سر دایی نق زدی و گریه کردی. بعد از صبحانه با بابا آرش رفتیم خیابون تا واسه آقا ارشیا کفش بخریم. بعد از خرید کفش من چون کار داشتم رفتم دنبال کار خودم بابا و اقا ارشیا هم برگشتن خونه. وقتی اومدم خونه با کلی ذوق ماشین هایی که بابا برات خریده بود رو نشونم دادی.
بابا با گل پسرم ماشین هوش خریده بود. بعد از ظهر قطعات ماشین ها رو از هم باز کردم تا دوباره سر همشون کنی. دفعه ی اول به ... خوردن افتادم تا کارت تموم شد. ولی دفعات بدی سرعتت رفت بالا.عکسشو تو ادامه مطلب میزارم.
دوشنبه صبح بابا دوباره رفت دانشگاه دایی هم اومد دنبالت رفتی خونه باباجون من هم ظهر رفتم دانشگاه. از شاگردام فقط یه نفر اومد سر کلاس من هم کلاسو تعطیل کردم اومدم خونه. شام رو هم خونه باباجون بودی بعد شام اومدی. بعدش با رفت سراغ خونه بابابزرگ تا ببینه کار رنگ کار به کجا رسیده گل پسر رو هم با خودش برد.
دیروز هم فقط شب شد نجایی رفتیم نه اتفاق خاصی افتاد. صبحی بابا رفت سر کار. عمو یحیی هم اومد دنبال ماشین تا بره سراغ بابابزرگ اینا. بعدش هم اومدیم خونه باباجون کمک مامانی تا واسه آش نذری محرم سبزی پاک کنیم. الان هم گل پسرم خوابه وقتی بیدار شدی میریم خونه شاید بابابزرگ اینا بیان طرفمون.