آقا ارشیاآقا ارشیا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
اجی پانیااجی پانیا، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره
بابابابا، تا این لحظه: 45 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره
آجی زهراآجی زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
محمد ماهانمحمد ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 6 سال و 26 روز سن داره
زبان اموزی پانیازبان اموزی پانیا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

ارشیا و پانیا گلای ناز مامان

تولد دادا کورش

1392/8/10 15:47
544 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح بابا روز کار بود و قرار شد ما با عمو یحیی اینا بریم تولد دادا کورش بابا آرش هم از سر کا بیاد اونجا. ظهر عمو اومد گفت که حاضر شین تا بریم. منو گل پسر هم حاضر شدیم و منتظر اومدن عمو. این انتظار سه ساعتی طول کشید و خلاصه ساعت سه راه افتادیم و رفتیم تولد دادا. ساعت چهار ترمینال صفه بودیم. وقتی پیاده شدیم عمو جهان گیر اینا رو هم دیدیم و با هم رفتیم سرزمین عجایب.

تولد خوبی بود خوش گذشت و گل پسرم هم کلی دست زد و ذوق کرد. ساعت هشت هم با عمو یحیی برگشتیم خونه. بابابزرگ اینا شب رو خونه ما بودن.

فردا صبحش هم بابابزرگ اینا با بابا آرش  رفتن تا خونه شهید بشتی رو تمیز کنن. دوباره واسه ناهار اومدن خونه خودمون. بابا عصر کار بود ناهار نخورده رفت سر کار. عمو یحیی و عمه زینب هم واسه ناهار خونه خودمون بودن. بعد از ناهار دوباره رفتن خونه بابا بزرگ اینا رو تمیز کنن.

عصر عمو یحیی اومد ماشینو گذاشت. بابابزرگ اینا دیگه نیومدن اینجا. ما هم رفتیم خونه باباجون.

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان پانیمامان پانی
14 بهمن 96 13:24
بغل