آقا ارشیاآقا ارشیا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
اجی پانیااجی پانیا، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 37 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره
بابابابا، تا این لحظه: 45 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 8 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره
آجی زهراآجی زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
محمد ماهانمحمد ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 6 سال و 26 روز سن داره
زبان اموزی پانیازبان اموزی پانیا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

ارشیا و پانیا گلای ناز مامان

هفته ای که گذشت

1397/8/18 22:11
513 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلای نازم

یه هفته دیگه رو هم با هم پشت سر گذاشتیم.

هفته پیش تقریبا تو طول هفته آب نداشتیم. فشار آب خیلی کم بود و آب گرم نداشتیم. بابا از روز شنبه دنبال سرویس ابگرمکن و باز کردن کل شیرآلات خونه و گچه گیری شون بود. خلاصه اینکه تغییر زیادی تو فشار آب ایجاد شد و جوجو ها تونستن برن حمام.

این هفته رفتم واستون نوبت آتیله هم گرفتم. حالا باید بریم دنبال خرید لباس البته پانیا خانوم استارت رو زده.

دو شنبه با پانیا رفتیم خیابون و سه شنبه هم رفتیم نوبت آتلیه گرفتیم. همین جا بگم که هر وقت بریم خیابون پانیا باید حتما ذرت مکزیکی بگیره.

سه شنبه یه سر مدرسه ارشیا هم رفتم. راستی دایی محمد هم چهار شنبه صبح اومده بود مرخصی. چهار شنبه ۲۸ صفر هم بود و مامانی بر خلاف سال های پیش شله زرد نذری نداشت. بابا هم عصر کار بود و بعد رفتن بابا رفتیم خونه باباجون. پنج شنبه هم اونجا بودیم.

جمعه صبح بابا از سر کار اومد و بعدش لالا و بعد ناهار هم رفتیم جمعه بازار. بعدش پارک شهید بهشتی. ارشیا کلی اصرار کرد که دوباره کشتی صبا سوار بشه. البته به قول خودش این بار صندلی دومی سوار شد. کلی جیق زد و پانیا مطابق دفعات پیش با حسرت نظاره گر. چون اجازه ندادن سوار بشه.

ولی این بار بشقاب پرنده رو سوار شد. دفعه اول که سوار شد یکمی ترسید و دو بار دیگه که رفتیم سوار نشد و این بار دل رو به دریا زد و گفت می خوام سوار شم و شد.

 

 

16 شهریور هم رفته بودیم 👇👇👇

و 9 شهریور👇👇👇👇

 

اینم همون بشقاب پرنده ای که گفتم. اقاهه نزاشت فیلم بگیرم که البته فکر کنم درستش هم همین بود👆👆👆

بعدش هم رفتیم خونه بابابزرگ. دخترکم کلی ذوق کرد که بریم محمد ماهان رو ببنیم ولی وقتی گفتیم اونجا نیست کلی خورد تو پرش. ولی شانس باهاش یار بود و عمه زهره اینا هم اومدن اونجا. وای که چقدر می چسبی بهش و فشارش می دی و به من استرس می دی.

تو این عکس:

ارشیا ۸ سال و ۷ ماه و ۲۱ روز سن داره.

پانیا ۳ سال و ۸ روز سن داره.

محمد ماهان ۱۰ ماه و ۱ روز سن داره.

عمو داریوش هم خونه بابابزرگ بود.

راستی از جمعه بازار یه کاکتوس جدید به اصرار ارشیا خریدیم و به خانواده کاکتوسی مون اضافه کردیم.👇

اینم از خانواده کاکتوسی ما.👇

تو این هفته شنبه و دو شنبه هم رفته بودیم خونه بابا بزرگ شب نشینی.

دخترکم که بعد از یه هفته رفته بود حمام👆👆

محو تماشای تلویزیون 👇👇👇

چالش این هفته پانیا "شما" بود. وای که چقدر حساس شده روش. روی صحبت کردنه ارشیا و روی مکالمه های تلویزیون و کلا دائم در حال غلط گیریه

بابا هم این شعر رو بش یاد داده:

شما بگید شما بگید             تو نگید

و اما شعر هفته پانیا:

۴. توپ سفیدم

پسندها (13)

نظرات (7)

شادی زندگیشادی زندگی
20 آبان 97 8:46
همیشه خوش بگذره بهتون
مامان ارشیا و پانیا
پاسخ
ممنون.گل
به خوشی شما.گل
مامان پریمامان پری
20 آبان 97 9:58
ای جانم
عافیت باشهمحبت

 
مامان ارشیا و پانیا
پاسخ
سلامت باشید. چشمک
مامان و بابای حلما و حسینمامان و بابای حلما و حسین
20 آبان 97 23:17
همیشه خوش باشید

آفرین پانیاکوچولوی عزیز و نازنینمحبت

 چقدم قشنگ و دلنشین میخونه !!!زیبا👏👏👏👏👏
مامانمامان
21 آبان 97 9:55
عزیزممممممممممممممم ماشاالله.کیف کردممحبت
مامانیمامانی
25 آبان 97 11:16
عزیزمممممممم
خدا حفظشون کنهآرام
مامان صدرامامان صدرا
25 آبان 97 12:53
همیشه شاد باشین🌷🌷🌷
الهههی فدات بشم پانیا جان با اون شعر خوندنای قشنگت😚😚😚
مامانی گیتا جون و برديا جونمامانی گیتا جون و برديا جون
7 آذر 97 7:37
عزيزم مثل ماه شده 
ضمنا منتظر ديدن عكساي اتليه هم هستيم