بعد دو هفته
سلام گلای نازم
دو هفته ای هست که پست نذاشتم. خودم هم باورش برام سخته. می یومدم سر می زدم ولی نمی توستم بنویسم. اصلا چند وقت که ننویسی دیگه رشته ی کار از دست آدم می ره. انشالله از این به بعد منظم تر بشم.
از دو هفته پیش شروع می کنم ۲۶ آبان تا ۲ آذر.
سه شنبه پانیا رو با بابا بردیم واسه پایش سه سالگی. دخترکم چندان وزن نگرفته بود و قرار شد دو ماه دیگه بریم.
خودم ۶ کیلو وزن کم کرده بودم و این یه موفقیت بزرگ بود✌👌
گفتن ارشیا هم باید پایش بشه و قرار شد ۵ شنبه ارشیا رو ببرم. روز سرد و بارونی بود. قبلش یه سر هم مدرسه ارشیا رفتیم و فرم تاییدیه پزشکی بهم دادن واسه تیم شطرنج ارشیا
که جمعه صبح بابا با ارشیا بردنش درمانگاه تا یه دکتر مهر و امضاش کنه.
اینم جوجوهام روز ۵ شنبه ۱ آذر موقع برگشت از درمانگاه👇👇👇
چهار شنبه هفته پیش هم دوباره با پانیا رفتیم مدرسه توحید واسه سومین جلسه اولیای ارشیا اینا در مورد مهارت های فرزند پروری.
اونجا پانیا با یه دختر تقریبا یک ونیم ساله به اسم آوا جور شده بود و می گفت مامان ببریمش واسه خودمون.
پنج شنبه هم بابا روز کار بود و واسه کلاس چرتکه ارشیا زنگ زدم به دایی سعید. خودم و پانیا هم باهاش رفتیم و تا واسه پانیا پارچه بگیرم و بدم زن دایی راضیه واسش لباس بدوزه. خیلی راه رفتیم و دخترم خسته شد. وسطش هم گفت مامان دست شویی دارم داره می ریزه. شانس اوردیم نزدیک بیمارستان امیرالمومنین بودیم. بقلش کردم و دویدم سمت بیمارستان و رفتیم سرویس بهداشتی و به خیر گذشت.
اینم مدل لباسی که به زن دایی گفتم از روش بدوزه👇👇.
امروز هم دوباره بساط داشتیم.👇👇👇
اینم نتیجه ی کار👇👇👇