یه مهمونی و یه عالمه مریض
جمعه صبح بابا آرش صبح از سر کار اومد. نزدیک ظهر بود که با عمو آیت اینا رفتیم خونه بابابزرگ اینا. گل پسر من، بابا آرش، آجی زهرا، زن عمو مهوش، آنا، دادا کسری، زن عمو اکرم همگی مریض بودن. بعد از ناهار هم همگی رفتیم خونه عمو یحیی اینا. عمو یحیی و امیرعلی هم از همین سرماخوردگی گرفته بودن ولی بهتر از بقیه بودن. عمه زینت اینا و بردیا و مامانش هم اونجا بودن. هنوز ننشسته بودیم که بابابزرگ گفت برگردیم. از خونه عمو یحیی اومدیم خونه خودمون. شبش هم عمو آیت رفت سر کار. من و گل پسرم هم چون بابا آرش شب کار بود رفتیم بالا پیش زن عمو خوابیدیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی