بدون عنوان
چهار شنبه با بابا آرش رفتیم خونه باباجون. بلاخره طلسمش شکست آخه از روز اربعین بابا اونجا نرفته بود. دایی سعید گفت که فرداش قراره دوباره بره سر کار. خدایا مواظبش باش.
جمعه صبح بابا بزرگ اومد اینجا و بعد از شام دوباره رفتیم خونه بابا بزرگ.
دیروز بابا عصر کار بود. بعد از ظهر هم چون زن عمو کلاس رانندگی داشت زهرا رو گذاشت پیش ما. بابا دیشب اضافه کار موند.
امروز صبح هم بابا از سر کار اومد. ظهر هم رفت دانشگاه. من هم گل پسرمو بردم حمام و بعدش خوابید وقتی بابا اومد از خواب بیدار شد . حالا هم چایی دم دام می خواییم چایی بخوریم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی