پارک
امروز بعد از ظهر بابا رفت نرمه من و گل پسرمو زن عمو و آجی زهرا هم رفتیم پارک. اولش هوا گرم بود. زن عمو نشست تو چمن ها من و تو هم رفتیم سرسره بازی. اونجا عمه زینب و اجی سیما و زن عمو فیهمه و مامان و اجی زن عمو رو هم دیدیم. خیلی خوب بود. تو هم با آجی سیما رفتی یکمی تابیدی. ولی آخر کاری تو رفتی کنار حوض تو پارک اصلاً نفهیمدم چه طور افتادی توش کلی هم خودت ترسیدی هم من. مثل یه موش آبکشیده شده بودی خیس خیس لباساتو در اوردم چادر عمه زینب و هم گرفتم دورت تا خشک بشی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی