دومین روز عید
امروز صبح عمو ایت اینا و عمو داریوش اینا و بابابزرگ اینا رفتن مسافرت. گل پسرم هم دلش می خواست بره. بعدش به بابا گفتی بریم مسافرت. بابا گفت کجا بریم گفتی بریم تو باغ پشت خونه. عمو جهان گیر اینا واسه ناهار اومدن خونمون. به عمو اینا هم گفتی بیاید با ما بریم تو باغ پشت خونمون مسافرت. بعدش عمو یحیی اینا هم اومدن زود هم رفتن چون عمو مرخصی ساعتی گرفته بود تا بیان عید دیدنی.بعد ناهار هم با عمو جهان گیر رفتیم خونه یکی از فامیل های بابا. عصر هم باباجون اینا و خاله معصومه اومدن خونمون. الان هم دایی محمود پیشمونه چون بابا شب کاره.
این هم یه عکس سه نفره از خودمون.
این روزها گل پسرم به جای غذا شکلات و گز می خوره. هر کس میاد خونمون آقا ارشیا هم سهم خودشو بر می داره. وقتی دیدم داری زیاده روی می کنی بهت گفتم که خوراکی هاتو ببر تو کابینت قایم کن تا بعد بخوریشون. این جوری حداقل بین دو وعهده شکلات خوردنت فاصله میافته.
البته بابا آرش بهت رو می ده و تمومه تلاشای من بی فایده می شه.