محرم ۹۶ و اغاز هفته دفاع مقدس
سلام گل پسرم امروز اولین روز محرم سال ۹۶ و آغاز هفته دفاع مقدس بود، به یمن اینکه ساعت ها یک ساعت عقب کشیده شدن امروز خیلی زود از خواب بیدار شدین.
بعد صبحانه داشتین با بابا رژه نیروهای مسلح رو از تلوزیون نگاه می کردین که بابا گفت الان امام زاده هم همین مراسم داره برگزار می شه ، می خوای بری ببینی؟ شما هم از خدا خواسته گفتی اره. رفتیم امام زاده و شما کلی ماشین جنگی دیدی.
مامانی هر سال سه روز اول محرم مجلس دعا داره. امروز هم روز اول بود. قرار بود من و شما بریم خونه باباجون و آجی پانی بمونه پیش بابا. که هنوز مجلس شروع نشده بابا پانیا خانوم رو اورد گفت نمی تونم نگهش دارم. بعد مجلس هم شما موندی خونه باباجون و من و آجی پانی با بابا ارش برگشتیم خونه. پارسال دایی محمد (پسر خاله ی من )سر کوچه باباجون اینا یه خیمه واسه پذیرایی از عزاداران آقا امام حسین علم کرد که شما پای ثابت خیمه بودی. البته خودت می گفتی چای خوری. امسال هم وقتی فهمیدی دوباره خیمه به پا می شه کلی ذوق کردی و گفتی باید هر شب بیام خیمه. البته چای خوری پارسال شد قیمه ی امسال. در طول مراسم دعا شما داشتی کمک می کردی تا خیمه رو به پا کنن. البته کمک که چه عرض کنم.