وای از مریضی وای از مریضی😞😞😞😞
پری شب دخترکم تب داشت. دیروز صبح هم بابا روزکار بود و جلسه ارشیا اینا بود. دخترکم رو حاظر کردم و رفتیم مدرسه ارشیا. وقتی اومدیم خونه دیدم دخترکم داره از تب می سوزه. شیلف مون تموم شده بود. فکر می کردم زن عمو اینا هنوز خیابونن، آخه صبحی با اونا رفتیم تا مدرسه ، واسه همین زنگ زدم تا شیاف بگیره، تا زن عمو بیاد دیگه ترسیدم و دخترکم ایبو پروفن دادم آخه دکتر دفعه پیش گفته بود که مشکلات گوارشی و کلیوی میاره!
بعدش مامانی زنگ زد و وقتی فهمید پانیا تب داره اومد اینجا، بعدش هم باباجون اومد و ظهر هم با دایی سعید برگشتن.
دخترکم کل روز تب داشت. وقتی بابا اومد هنوز داشت تو تب می سوخت. واسه ساعت ۸/۵ واسه دخترم نوبت دکتر گرفته بودم.
وقتی لباس تن دخترم می کردم دیدم که پوست سرخ و دون دون شده کلی ترس برم داشت که نکه بخواد چیزی بریزه رو پوستش.
ارشیا گفت نمام و رفت خونه عمو اینا و من و بابا و پانیا رفتیم دکتر. مطب کلی شلوغ بود.و یه ساعتی معطل شدیم. دکتر که دخترم رو معاینه کرد گفت پوستش به خاطر تب سرخ شده و داروهای جدید واسش تجویز کرد.
دفعه پیش ازیترومایسین و کتوتیفن و استامینوفن
این بار: اموکسی کلا، دیفن هیدرامین و دکسترو متـورفان
پانیا چند وقته موقع خواب اذیت می کنه مخصوصا شبایی که بابا خونست. اول تو رخت خواب بابا می خوابه بعد باید ببرم بزارمش سر جاش.