امروز عید فطر بود. و عقد دایی مجید (پسر دایی من). این عکس ها رو هم توی مسیر ازت گرفتم. و اما اندر احوالات گل پسرم تو این چند وقت. این چند وقت نی نی مون رو هستی صدا می کنی همش هم می گی من داداششم من تصمیم می گیرم. همش چپ و راست می گی مامان نی نی مون تکون می خوره. لگد نزد؟ قبلا فکر می کردی نی نی رو از بیمارستان می خریم. ولی این اواخر متوجه شدم که می دونی نی نی توی دلمه وقتی ازت پرسیدم که از کجا می دونستی در جواب گفتی مگه زن فامیل دور شکمش گنده نشده بود بعدش رفتن بیمارستان بچشون به دنیا اومد. هرچی می خوری به آجیت هم می دی. بعدش بلافاصله می گی مامان دیگه حالا آجیم ...