عروسی و امتحان پایان ترم ۴ زبان
امروز عروسی نوه عموی بابا (اسما) بود، بابا سر کار بود و شما با باباجون اینا که دعوت داشتن رفتی.
بعد از عروسی با دایی اومدی خونه و شروع کردیم به خوندن زبان آخه امروز امتحان پایان ترم هم داشتی. تازه امتحانت به جای ساعت ۷ ساعت ۵ برگزار می شد.
با آجی پانی رفتیم ارشیا رو گذاشتیم مدرسه. یه کم موندیم تا ارشیا امتحانش تموم بشه و با هم برگردیم ولی پانیا خانم خوابش می یومد و بد قلقی می کرد. اول با آقای قاسمی در مورد ساعت کلاس زبان ترم بعد صحبت کردم و بعد به معلم ارشیا گفتم هر وقت امتحان ارشیا تموم شد زنگ بزنن خونه. بعد با پانیا برگشتیم. پانیا موقع برگشت خوابش برد. بابا روز کار بود اومده بود خونه یعنی مدرسه هم که بودیم زنگ زد بیام دنبالتون گفتم خودمون برمی گردیم. وقتی رسیدیم خونه همین که پانیا رو گذاشتم سر جاش آقای قاسمی زنگ زد بیان دنبال ارشیا. بابا هم رفت ارشیا رو اورد خونه.
راستی امروز هم خاله فرحناز رفت زاهدان.
خاله داره زاهدان دکترای مدیریت می خونه.
تو ادامه مطلب عکس چند تا از تکلیف هاتو می زارم که یادگار بمونه. البته خط خطی هاش کار پانیا جونه.