آش پشت پا
جمعه خاله رفت رفسنجان ( قبولی کارشناسی ارشد) واسه همین امروز ظهر مامانی زنگ زد که می خواد آش پشت پا براش بپزه به ما هم گفت که بریم اونجا. بابا عصر کار بود وقتی رفت من هم بردمت حمام یه نیم ساعت بعد هم دایی اومد دنبالمون. وقتی رسیدیم اونجا مامانی و بابایی داشتن سبزی خورد می کردن ( با سfزی خورد کن) من هم رفتم سراغ پیاز ها. اولش اومدی کنارم نشستی ولی بعدش چون چشات سوخت پا شدی و رفتی سراغ بازی. گل پسر من کلی کمک کرد و رشته ها رو خورد کرد ( چه خورد کردنی). امروز چون مامانی تو حیاط عدس شسته بود کبوتر های همسایه هم می یومدن تو حیاط. کلی ذوق کبوتر ها رو کردی. باباجون واسشون عدس ریخت تا دوباره بیان. دنبالشون می کردی اونها هم پر می زدن و می رفتن بعدش هم گریه می کردی که چرا رفتن. می خواستم ازت فیلم بگیرم ولی نشد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی