آقا ارشیاآقا ارشیا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره
اجی پانیااجی پانیا، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 38 سال و 1 روز سن داره
بابابابا، تا این لحظه: 45 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه سن داره
آجی زهراآجی زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره
محمد ماهانمحمد ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره
زبان اموزی پانیازبان اموزی پانیا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

ارشیا و پانیا گلای ناز مامان

یه صبح پر از سرو صدا و جیغ

1392/8/26 16:11
211 بازدید
اشتراک گذاری

یک شنبه بابا شب کار بود وقتی که رفت دایی سعید اومد پیشمون. صبح وقتی که دایی رفت خواب بودی. دایی هنوز چیزی از خونه دور نشده بود که بیدار شدی و گریه کردی که چرا دایی منو نبرد. خلاصه مجبور شدم زنگ بزنم که دایی برگرده تا تو رو هم با خودش ببره.عمو آیت اینا هم صبح زود از بندر اومده بودن خونه. همش می ترسیدم صدای جیغات اون ها رو از خواب بیدار کنه.

بابا ساعت نه اومد من هم ساعت یازده رفتم دانشگاه. آخر شب هم با دایی اومدی خونه. بابا آرش شب کار بود وقتی که رفت من و گل پسر هم یه ساعتی رفتیم بالا خونه عمو اینا.

پسندها (2)

نظرات (1)

مامان پانیمامان پانی
14 بهمن 96 13:24
بغل