آقا ارشیاآقا ارشیا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره
اجی پانیااجی پانیا، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 38 سال و 1 روز سن داره
بابابابا، تا این لحظه: 45 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه سن داره
آجی زهراآجی زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره
محمد ماهانمحمد ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره
زبان اموزی پانیازبان اموزی پانیا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

ارشیا و پانیا گلای ناز مامان

دخترم موهاشو کوتاه کرده

سلام دختر خوشکلم چهار شنبه گذشته شب عید غدیر بردمت آرایشگاه و موهاتو کوتاه کردم. چون خیلی نا منظم شده بودن. فکر می کردم همکاری نکنی برای همین آجی زهرا و داداش ارشیا رو هم با خودمون برده بودیم تا شما نترسی. ولی مثل یه خانم نشستی روی صندلی و اجازه دادی راضیه خانم موهاتو کوتاه کنه.   بابا چهارشنبه صبح زود رفته بود نرمه و پنج شنبه عصر اومد و رفت سر کار. پنج شنبه صبح هم مامانی زنگ زد که دایی مهدی اومده بیاین اینجا و بعدش با دایی محمود رفتیم خونه باباجون. جمعه عصر هم رفتیم جمعه بازار و دوباره کاکتوس گرفتیم و بعدش رفتیم پارک شهید بهشتی. اینم کاکتوس های جدید پنج شنبه پیش هم تولد ٣ سالگی کی...
14 شهريور 1397

پانیا و شلیل

  سلام گلای ناز من تو این پست می خوام یه خاطره بامزه از پانیا رو ثبت کنم تا همیشه یادم بمونه. بابا از بچگی همیشه به ارشیا می گفت شلیل حالا چرا خودمم هیچ وقت نفهمیدم بعضی وقتا که می خواست صداش کنه می گفت : ‌شلیل بیا😁 چند روز پیش بابا میوه گرفته بود و یکی از اقلامش شلیل بود. منم واسه بچه ها گذاشتم خنک بشه و بعدش براشون شستم و اوردم.  پانیا یه شلیل و خورد و انگاری که به دهنش مزه کرده بود دوباره اومد گفت مامان من دوباره می خوام. گفتم چی؟ ‌ولی اسم شلیل یادش رفته بود!  ‌یه کم فکر کرد کرد و گفت: ‌مامان از همونا که ارشیا بود!! ‌وای منو می گی ‌واقعا هم شوکه ش...
11 تير 1397

تولدم مبارک

تولد امسالم با بقیه تولدام فرق داشت. من تو ماه شعبان (۱۷ ‌شعبان) به دنیا اومدم ‌و امسال بعد ٣٢ سال دوباره تولدم مقارن با ماه شعبان شد. به روزگارمون بخند که خنده ی تو عالیه خیلاتم که تخت تخت خدا همین حوالیه ساز زمانه کوک کوک،‌ حال من و تو خوب خوب پای به پای من بیا، ‌دست به دست من بکوب چه حال خوب و سرخوشی،‌ پشت به پشت من بده دلت نلرزه قرص قرص، ‌مشت به مشت من بده   ...
7 ارديبهشت 1397

تولد بابا ارش و ساعات پایانی سال

سلام گلای نازم امروز تولد بابا ارش بود.   امروز واسه ناهار خونه بابابزرگ اینا دعوت داشتیم. ساعت ده رفتیم. عمه زینت و سارا و عمه زینب و سیما هم اونجا بودن. بعد ناهار اومدیم خونه و بابا عصر کار بود و رفت سرکار.  دیگه کارای ناتموم رو تموم کردم و سفره هفت سین رو کامل کردم و یه سر رفتیم خونه زن عمو اینا. الان پانیا خوابه، نمی دونم واسه تحویل سال چیکار کنم بمونیم خونه یا بریم خونه باباجون. اینم از هفت سین امسالمون. آخرش قسمت نشد ظرفای هفت سین رو تموم کنم. دیگه از سفالای سالای قبل استفاده کردم. ...
29 اسفند 1396

تولد دو سالگی پانیا

سلام عشق مامان ظهری با دایی سعید رفتیم خونه باباجون. مامانی اینا هم رفته بودن اصفهان دکتر و برگشته بودن. یه کم جو سنگین بود ولی من تصمیم گرفتم عصر که با دایی محمود ارشیا رو می بریم کلاس واسه شما هم کیک بگیرم و تصمیم خودم رو هم عملی کردم. بابا هم زنگ زد که داره از نرمه بر می گرده من گفتم که ارشیا رو از کلاس برداره و بیاره خونه باباجون. مهمونامون فقط دایی سعید اینا بودن.                                               &...
9 آبان 1396