میلاد با سعادت حضرت محمد مبارک💐
امروز صبح با زن عمو و آجی زهرا و آنا رفتیم عیادت شوهر عمه زینت. چون پانیا مریض بود یه کم عذاب وجدان داشتم. ولی وقتی گفتن سالار هم سرماخورده حسابی دیگه خیالم راحت شد. یه ساعتی بودیم و اومدیم خونه.
بابا عصر کار بود و رفت سر کار. بعدش هم دایی محمود اومد دنبالمون و رفتیم خونه باباجون. دایی محمود دیروز اومده بود و دایی مهدی هم امرور صبح با دوستش اومده بود. تا ساعت ۷ خونه باباجون بودیم و بعدش اومدیم خونه خودمون.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی